دیر می شود گاهی…
دیر می شود گاهی…
یک آن بخودت می آیی و می بینی
تمام این مدت برای کسی از دل و جان مایه گذاشته ای که در خوشبینانه ترین حالت هم حتی بویی از وفاداری نبرده و کوچکترین درکی نسبت به تو و دنیایت نداشته!
تمام مدت برای کسی میمردی که تب که سهل است برایت یک عطسه هم نکرده و نمی کند!
و این عذاب است
عذاب دل کندن؛ عذاب فراموشی…
گاهی آنقدر دیر است برای برگشت به تنهایی قبل از او
که لابد باید دکتری پیدا شود تا مغزت را از سرت خارج و تمام خاطرات را از حافظه ات پاک کند.
اینکه همه ما شنیده ایم
که آدمی به قاب عکس روی طاقچه ، شعمدانی اتاقش و حتی به تختخوابش هم عادت می کند
که نمی تواند نبودن آنها را بروی خودش نیاورد!
من حتی میگویم آدمی به آدامس اُربیتی که در حال جویدنش هم هست عادت می کند و پیش از در آوردنش گاهی یک دندان اضافی به آن میزند !
بله…یک آن بخودت می آیی می بینی که آنقدر بیدل و بی انگیزه شده ای ؛
که آنقدر دیر است که باید تنها به انتظار معجزه ای بنشینی؛ معجزه!!! "عادل دانتیسم"
یک آن بخودت می آیی و می بینی
تمام این مدت برای کسی از دل و جان مایه گذاشته ای که در خوشبینانه ترین حالت هم حتی بویی از وفاداری نبرده و کوچکترین درکی نسبت به تو و دنیایت نداشته!
تمام مدت برای کسی میمردی که تب که سهل است برایت یک عطسه هم نکرده و نمی کند!
و این عذاب است
عذاب دل کندن؛ عذاب فراموشی…
گاهی آنقدر دیر است برای برگشت به تنهایی قبل از او
که لابد باید دکتری پیدا شود تا مغزت را از سرت خارج و تمام خاطرات را از حافظه ات پاک کند.
اینکه همه ما شنیده ایم
که آدمی به قاب عکس روی طاقچه ، شعمدانی اتاقش و حتی به تختخوابش هم عادت می کند
که نمی تواند نبودن آنها را بروی خودش نیاورد!
من حتی میگویم آدمی به آدامس اُربیتی که در حال جویدنش هم هست عادت می کند و پیش از در آوردنش گاهی یک دندان اضافی به آن میزند !
بله…یک آن بخودت می آیی می بینی که آنقدر بیدل و بی انگیزه شده ای ؛
که آنقدر دیر است که باید تنها به انتظار معجزه ای بنشینی؛ معجزه!!! "عادل دانتیسم"
۵.۵k
۰۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.