♡کوک اینجا میتونین دیگه ها
♡کوک اینجا میتونین دیگه ها
¥آره میمونیم تو ...راستی سگت کو آخه جیمین عاشق سگ هاست و سگ هارو خیلی دوست داره هوممم
♡باشه ...میلو مامانی بیا اینجا ببینم 😊😘
وقتی میلو اومد جیمین سریع رفت سمتش آنقدر با میلو بازی کرد که نگو میلو که از خستگی خوابش برد بود با اون وزن سنگینی که داش بلند کردی آخه سگت هاسکی بود و خیلی بزرگ بود زمانی که تو گیر میوفتاد همیشه زوزه میکشید چون معمولا تو هروقت گیر میوفتاد میبردند جنگل و اونجا ها انبار داشتن به خاطر همین میلو همیشه نجاتت میداد تو اونو بیش از حد دوست داشتی خلاصه چون تخت دونفره و بزرگ بود میلو رو یک قسمت دیگش گذاشتی . داشتی لباست رو عوض میکردی لباست رو با یک لباس خواب باز عوض کردی از اتاقت اومدی بیرون دیدی جیمین داره خونت رو میبینه رفت تو اتاق شراب و مشروب و .... رفتی تو اون اتاق شراب خوری و یک ویسکی برداشتی جیمینم یک ویسکی برداشت من رفتم تو اتاق خودم خوردم جیمینم رفت تو اون اتاق بغلی من بهش لباس دادم راستش دروغ نگفته باشم از جیمین خوشم اومد داشتم میخوردم و دیگه کارام دست خودم نبود رفتم اتاق جیمین وقتی در رو باز کردم با بدن نیمه لختش رو به رو شدم نا خواسته رفتم سمتش
اونم اومد سمتم و منو بوسید
ویو کوک داشتم میرفتم سمت اتاقم که یادم افتاد به جیمین باید یک چیزی بگم در اتاقش رو باز کردم دیدم جیمین و پارمیس دارن همدیگه رو میبوسند راستش من قصدم این بود اون دوتا رو با هم دیگه دوست دختر و دوست پسر کنم ولی انگار هردوشون مست بودن جیمین از پارمیس جدا شد که جیمین منو دید سریع از پارمیس جدا شد و دست پاچه شده بود بچم انگار هرچی خورده بود پرید از سرش جیمین هی به پارمیس چشم چشم میکرد که برگرده که پارمیس برگشت و یک جیغ بلند زد که میلو حیون خدا از اتاقش بیرون اومد و سریع رفت سمت پارمیس
¥ببخشید نمیخواستم مزاحمتون بشم 😅 فقط اینکه جیمین پارمیس قراره فردا جایی بره برای انتقام لطفاً تو هم همراهش برو چون میترسم اتفاقی براش بیفته
_باشه اوکی میرم
♡خیلی ممنون
_خواهش میکنم
¥خیلی خوب شب بخیر
♡_شب بخیر
_اممم میگم پارمیس من ...چیزه من ازت خوشم میاد میشه که .....منو ..تو.....با...باهم قرار بزا...
♡بله
_...بزا ...ریم
_پس امشب پیش من بخواب و باهم ...
♡نهههههه ولی پیشت میخوابم
_ممنون 😘
¥آره میمونیم تو ...راستی سگت کو آخه جیمین عاشق سگ هاست و سگ هارو خیلی دوست داره هوممم
♡باشه ...میلو مامانی بیا اینجا ببینم 😊😘
وقتی میلو اومد جیمین سریع رفت سمتش آنقدر با میلو بازی کرد که نگو میلو که از خستگی خوابش برد بود با اون وزن سنگینی که داش بلند کردی آخه سگت هاسکی بود و خیلی بزرگ بود زمانی که تو گیر میوفتاد همیشه زوزه میکشید چون معمولا تو هروقت گیر میوفتاد میبردند جنگل و اونجا ها انبار داشتن به خاطر همین میلو همیشه نجاتت میداد تو اونو بیش از حد دوست داشتی خلاصه چون تخت دونفره و بزرگ بود میلو رو یک قسمت دیگش گذاشتی . داشتی لباست رو عوض میکردی لباست رو با یک لباس خواب باز عوض کردی از اتاقت اومدی بیرون دیدی جیمین داره خونت رو میبینه رفت تو اتاق شراب و مشروب و .... رفتی تو اون اتاق شراب خوری و یک ویسکی برداشتی جیمینم یک ویسکی برداشت من رفتم تو اتاق خودم خوردم جیمینم رفت تو اون اتاق بغلی من بهش لباس دادم راستش دروغ نگفته باشم از جیمین خوشم اومد داشتم میخوردم و دیگه کارام دست خودم نبود رفتم اتاق جیمین وقتی در رو باز کردم با بدن نیمه لختش رو به رو شدم نا خواسته رفتم سمتش
اونم اومد سمتم و منو بوسید
ویو کوک داشتم میرفتم سمت اتاقم که یادم افتاد به جیمین باید یک چیزی بگم در اتاقش رو باز کردم دیدم جیمین و پارمیس دارن همدیگه رو میبوسند راستش من قصدم این بود اون دوتا رو با هم دیگه دوست دختر و دوست پسر کنم ولی انگار هردوشون مست بودن جیمین از پارمیس جدا شد که جیمین منو دید سریع از پارمیس جدا شد و دست پاچه شده بود بچم انگار هرچی خورده بود پرید از سرش جیمین هی به پارمیس چشم چشم میکرد که برگرده که پارمیس برگشت و یک جیغ بلند زد که میلو حیون خدا از اتاقش بیرون اومد و سریع رفت سمت پارمیس
¥ببخشید نمیخواستم مزاحمتون بشم 😅 فقط اینکه جیمین پارمیس قراره فردا جایی بره برای انتقام لطفاً تو هم همراهش برو چون میترسم اتفاقی براش بیفته
_باشه اوکی میرم
♡خیلی ممنون
_خواهش میکنم
¥خیلی خوب شب بخیر
♡_شب بخیر
_اممم میگم پارمیس من ...چیزه من ازت خوشم میاد میشه که .....منو ..تو.....با...باهم قرار بزا...
♡بله
_...بزا ...ریم
_پس امشب پیش من بخواب و باهم ...
♡نهههههه ولی پیشت میخوابم
_ممنون 😘
۱.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.