شاعر که باشی

شاعر که باشی
بند دلت دست این واژه هاست...‌.

بی توجه به های های
نگاهی که هی رنگ به رنگ میشود
 تو را این سو و آن سو میبرند

و ناگهان
بین چهار دیوارِ تجسم
پشت  به حرفهای نگفته ات
دست سایه های آب رفته را
میگیرند و میروند

و تو چه معصومانه پای شعرت ....
جان میدهی

شاعر که باشی...
آه لعنت
لعنت بر این واژها
دیدگاه ها (۵)

صبح است بیا کہ پرواز ڪنیمدروازه دڸ، بدوستي باز ڪنیمدیروزڪہ ر...

💕 صبـح و یک تصویرزیبا با هزاران خاطره💕 بازے انـوار خورشید در...

شما که او را ندیده اید!چشم هایش،چشم هایش،چشم هایش؛باور کنید ...

آیدای نازنین و گرامی من!و روزی که بتوانم آن چشم ها را از خند...

سرگرم درسم بودم ببخشید دیر ارسال کردم

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط