قصه این است یکی بود و یکی هم که نبود
قصه این است ، یکی بود و یکی هم که نبود
طبق معمول ، نبودی که بخانی حالم
آمدن ، مصدر خوبیست اگر صرف شود
فعل رفتی ، زده آتش به همه افعالم
قصه ً حسرت دیدار تو ، شد جلد به جلد
ناشرش ، ذوق زده آمده استقبالم
دست تقدیر قلم ، چون که به دستش لرزید
همه جا ، لکه ً جوهر شده بر اقبالم
گر ز دست دگران سنگ خورم ، عیبی نیست
دوست ، خود آگه از آن است چرا می نالم ؟!!
سید حسین میری
طبق معمول ، نبودی که بخانی حالم
آمدن ، مصدر خوبیست اگر صرف شود
فعل رفتی ، زده آتش به همه افعالم
قصه ً حسرت دیدار تو ، شد جلد به جلد
ناشرش ، ذوق زده آمده استقبالم
دست تقدیر قلم ، چون که به دستش لرزید
همه جا ، لکه ً جوهر شده بر اقبالم
گر ز دست دگران سنگ خورم ، عیبی نیست
دوست ، خود آگه از آن است چرا می نالم ؟!!
سید حسین میری
- ۵۹۵
- ۱۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط