بوی غربت میدهم وقتی که یارم نیستی
بوی غربت میدهم وقتی که یارم نیستی
اوج رخوت میشوم وقتی کنارم نیستی
درد حاصل میشود درانتهای شهر دل
کوچه غمگین میشود وقتی بهارم نیستی
ذهن درگیر و دگر تابی ندارم دلبرا
از چه در این بی کسی صبرو قرارم نیستی
هر چه در پیمانه دل خون شد از زهر فراق
در فراغ ای بهترین تو هم جوارم نیستی
صبح پنهان شد ولی شب راکب ذهن وخیال
در هوای این پیاده هم سوارم نیستی
دیگ دل جوشید اما عمر ما پایان نداشت
ایستگاه آخرین بود هم قطارم نیستی
اوج رخوت میشوم وقتی کنارم نیستی
درد حاصل میشود درانتهای شهر دل
کوچه غمگین میشود وقتی بهارم نیستی
ذهن درگیر و دگر تابی ندارم دلبرا
از چه در این بی کسی صبرو قرارم نیستی
هر چه در پیمانه دل خون شد از زهر فراق
در فراغ ای بهترین تو هم جوارم نیستی
صبح پنهان شد ولی شب راکب ذهن وخیال
در هوای این پیاده هم سوارم نیستی
دیگ دل جوشید اما عمر ما پایان نداشت
ایستگاه آخرین بود هم قطارم نیستی
۸۶۰
۱۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.