رمان حامیم
رمان حامیم
پارت۸
باران: باز اسانسور😂
حامیم: آره دیگ😂
شب ساعت(۹)
حامیم: بچه ها پاشید بریم بیرون قدم بزنیم
رفتن پایین:
حامیم: بچه ها ماهو ببینید چه قشنگه🥲
باران: آره خیلی قشنگه ولی ط قشنگ تری
حامیم: ذوق: مرصی قشنگم🥲
علیرضا: من میرم ی آب بگیرم سرم گیج میره
عسل: چی شده چرا سرت گیج میره؟
علیرضا: هیچی چیز خاصی نیسد
حامیم: بچه ها شما آروم آروم برید من میرم پیشش
علیرضا: واس چی اومدی حامیم داشتم میومدم
حامیم: چی شد یهو علیرضا؟
علیرضا: سارا ( دوس دختر قبلیش)رو دیدم حالم بد شد داداش
حامیم: داداش ول کن خودتو اذیت نکن بیا بریمپیش بچه ها
علیرضا: داداش فقط پیش بچه ها نگو
حامیم: حله داداش
فرید: بیاید دیکه بچه ها
حامیم: اومدیم داداش
عسل: خوبی علیرضا
علیرضا: آره عزیزم همون یه لحظه بود خوبم
باران: بچه ها بریم خونه کیوان؟
حامیم: بریم فکر خوبیه
علیرضا: خب بیاید بریم ماشینمنو برداریم خونه من الان نزدیک تره
حامیم: بریم
رفتن ماشینو برداشتن و راه افتادن
تو ماشین:
عسل در گوش باران: میگم این کتونی هارو ببین دو جفت بگیریم واسه حامیم و علیرضا ست کنن؟
باران: آره خیلی قشنگه
عسل: سفارش میدم الان
باران: یا مشکی یا سفید سفارش بده حامیم دوس داره
عسل: اوکی
نیم ساعت بعد: ( خونه کیوان
حامیم: خب داداش کیوان دیگه چخبر
کیوان: هیچی داداش شما چخبر
علیرضا: داداش کیوان آماده باشین میخایمبریم خاستگاری برا حامیم
کیوان: خاستگاری کی؟
فرید: باران
کیوان: عجب آدمایی هستین چرا بهمنگفتین
حامیم: داداش خبری نیسد فقط رلیم
کیوان: اون جوری ک علیرضا گفت فک کردم میخاید ازدواج کنید😂
حامیم: نه بابا داداش ب این زودی😂😂
کیوان: خب حالا باران خانوم آقا حامیم شیرینی نمیدین به ما؟
حامیم: شیرینی ضرر داره فردا شب آماده باش میایم دنبالت میریم بیرون شام میخوریم
حامیم: داداش کیوان تو خود علیرضا رو خبر داری با عسل رله؟
کیوان: عجباااا کلا دو هفته ندیدمتون😂
بچه ها:😂😂😂
ادامه دارد...
پارت۸
باران: باز اسانسور😂
حامیم: آره دیگ😂
شب ساعت(۹)
حامیم: بچه ها پاشید بریم بیرون قدم بزنیم
رفتن پایین:
حامیم: بچه ها ماهو ببینید چه قشنگه🥲
باران: آره خیلی قشنگه ولی ط قشنگ تری
حامیم: ذوق: مرصی قشنگم🥲
علیرضا: من میرم ی آب بگیرم سرم گیج میره
عسل: چی شده چرا سرت گیج میره؟
علیرضا: هیچی چیز خاصی نیسد
حامیم: بچه ها شما آروم آروم برید من میرم پیشش
علیرضا: واس چی اومدی حامیم داشتم میومدم
حامیم: چی شد یهو علیرضا؟
علیرضا: سارا ( دوس دختر قبلیش)رو دیدم حالم بد شد داداش
حامیم: داداش ول کن خودتو اذیت نکن بیا بریمپیش بچه ها
علیرضا: داداش فقط پیش بچه ها نگو
حامیم: حله داداش
فرید: بیاید دیکه بچه ها
حامیم: اومدیم داداش
عسل: خوبی علیرضا
علیرضا: آره عزیزم همون یه لحظه بود خوبم
باران: بچه ها بریم خونه کیوان؟
حامیم: بریم فکر خوبیه
علیرضا: خب بیاید بریم ماشینمنو برداریم خونه من الان نزدیک تره
حامیم: بریم
رفتن ماشینو برداشتن و راه افتادن
تو ماشین:
عسل در گوش باران: میگم این کتونی هارو ببین دو جفت بگیریم واسه حامیم و علیرضا ست کنن؟
باران: آره خیلی قشنگه
عسل: سفارش میدم الان
باران: یا مشکی یا سفید سفارش بده حامیم دوس داره
عسل: اوکی
نیم ساعت بعد: ( خونه کیوان
حامیم: خب داداش کیوان دیگه چخبر
کیوان: هیچی داداش شما چخبر
علیرضا: داداش کیوان آماده باشین میخایمبریم خاستگاری برا حامیم
کیوان: خاستگاری کی؟
فرید: باران
کیوان: عجب آدمایی هستین چرا بهمنگفتین
حامیم: داداش خبری نیسد فقط رلیم
کیوان: اون جوری ک علیرضا گفت فک کردم میخاید ازدواج کنید😂
حامیم: نه بابا داداش ب این زودی😂😂
کیوان: خب حالا باران خانوم آقا حامیم شیرینی نمیدین به ما؟
حامیم: شیرینی ضرر داره فردا شب آماده باش میایم دنبالت میریم بیرون شام میخوریم
حامیم: داداش کیوان تو خود علیرضا رو خبر داری با عسل رله؟
کیوان: عجباااا کلا دو هفته ندیدمتون😂
بچه ها:😂😂😂
ادامه دارد...
۴.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.