پایان زندگی پارت شاید اخر
آت: همین بهتر که عاشق نشی چون ممکنه به خاطرش از جونت هم بگذری کوک: ...... خدافظ
آت خدافظ (لبخند ) (زیر لب میگه: همیشه منتظرت میمونم عشق زندگیم )
ویو کوک
کوک: زن عجیبی بود آخه این وقت شب
اینجا چیکار میکرد.....؟!
اصلا چرا کمکم کرد چرا بهم چتر داد عجیبه داشتم
میرفتم خونه که گوشیم زنگ خورد
مین گو بود دست راستم
کوک: سلام مین گو چی شده
مین گو: قر بان.. قربان به
انبار حمله شده دارن محموله های که مال
آقای جو بودو میدزدن ...کوک: چیی(داد)
لعنتی ..الان میام ...سریع رفتم خونه سوار
ماشینم شدم و راه اوفتادم
ویو انبار:
جانگ :سریع محموله هارو ببرین زود (داد)
کوک: کجا با این عجله ... اینجا چه غلطی میکنی
عوضی(داد) جانگ : لعنتی .. به خشکی شانس
به جناب جهٔون جونگکوک ..هیچی دارم محموله هامو می برم ....کوک: زر نزن مرتیکه ..رفتم سمتش و روش اسلحه گرفتم ...کوک: عوضی ..به محموله هام دست نزن ( داد)
جانگ: (خنده.) دیگه دیره ...بعد یه دفعه جانگ اسلحشو در آورد هم زمان در یک لحظه همچی
متوقف شد هر دو ماشه را کشیدن ولی فقط
تفاوتش بر این بود که که جونگکوک گلوله را بر دست جانگ و جانگ گلوله را بر شکم کوک زده هر دو اوفتادن جانگ همان لحظه مرد ....ولی
( خماری،😁)
جونگکوک در حال جان دادن بود 🥺( الهی هیترا در حال جان دادن باشند😭)
در لحظه آیی صدای جیغ یه دختر بلند شد جونگکوک با زحمت سرش را تکان داد و ....
اره همان دخترکی بود که وقتی پسر زیر باران
بود ان دختر چتر هایش را به سمت او برد
و یا همان همسرش بود..
آت سریع خودش را به کوک رساند و......؟!
به نظرتون جونگکوک میمیره یا نه یا هر دو میمرن یا هردو زنده میمانن کسی نمی دونه🙂
شرط ۱۰ کامنت
۱۰ لایک
۲ فالو😁
آت خدافظ (لبخند ) (زیر لب میگه: همیشه منتظرت میمونم عشق زندگیم )
ویو کوک
کوک: زن عجیبی بود آخه این وقت شب
اینجا چیکار میکرد.....؟!
اصلا چرا کمکم کرد چرا بهم چتر داد عجیبه داشتم
میرفتم خونه که گوشیم زنگ خورد
مین گو بود دست راستم
کوک: سلام مین گو چی شده
مین گو: قر بان.. قربان به
انبار حمله شده دارن محموله های که مال
آقای جو بودو میدزدن ...کوک: چیی(داد)
لعنتی ..الان میام ...سریع رفتم خونه سوار
ماشینم شدم و راه اوفتادم
ویو انبار:
جانگ :سریع محموله هارو ببرین زود (داد)
کوک: کجا با این عجله ... اینجا چه غلطی میکنی
عوضی(داد) جانگ : لعنتی .. به خشکی شانس
به جناب جهٔون جونگکوک ..هیچی دارم محموله هامو می برم ....کوک: زر نزن مرتیکه ..رفتم سمتش و روش اسلحه گرفتم ...کوک: عوضی ..به محموله هام دست نزن ( داد)
جانگ: (خنده.) دیگه دیره ...بعد یه دفعه جانگ اسلحشو در آورد هم زمان در یک لحظه همچی
متوقف شد هر دو ماشه را کشیدن ولی فقط
تفاوتش بر این بود که که جونگکوک گلوله را بر دست جانگ و جانگ گلوله را بر شکم کوک زده هر دو اوفتادن جانگ همان لحظه مرد ....ولی
( خماری،😁)
جونگکوک در حال جان دادن بود 🥺( الهی هیترا در حال جان دادن باشند😭)
در لحظه آیی صدای جیغ یه دختر بلند شد جونگکوک با زحمت سرش را تکان داد و ....
اره همان دخترکی بود که وقتی پسر زیر باران
بود ان دختر چتر هایش را به سمت او برد
و یا همان همسرش بود..
آت سریع خودش را به کوک رساند و......؟!
به نظرتون جونگکوک میمیره یا نه یا هر دو میمرن یا هردو زنده میمانن کسی نمی دونه🙂
شرط ۱۰ کامنت
۱۰ لایک
۲ فالو😁
- ۱.۸k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط