زندگی من آرام میگذشت

زندگی من آرام میگذشت.
اتفاقی نمی افتاد...!
تا این که سکوتی تمام وجودم را دگرگون کرد!
بی صدا آفتابی شد...و دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید!
آری سکوت!
سکوتی که مشحون تحمل هاست...
سکوتی که از دنیا بریده است!
کاش نبود..اما وجود من آن را شدیدتر می کند.
آی..!ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرق محبت میکنی!
نمیخواهم..محبت نمیخواهم!
آی صدای آشنا!..بد آمدی...چند روزی جرقه زدی رفتی.
تماشای تو وقت میخواست
گوش من پاسخی ندید
دلم میخواهد صدایت را بشنوم...
همین!
دیدگاه ها (۲)

در حضور خارها هم میشودیک یاس بود . . .در هیاهوی مترسکهاپر از...

"زندگی" بـه من آموخـت . . . آدمها نـه " دروغ " می گویند نه...

در #صداقتعمقی است که دردریا نیستو در #سادگی بلندایی استکه در...

نه کسیمنتظـــر است،نه کسی چشـــم به راه…نه خیال گذر از کوچه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط