Monster in the forest
Monster in the forest
فص 2 پارت 15
نامجون: این کلا بیدار میشه دنیا رو روی سرش میزاره🙄
یونگی: حواست باشه غش نکنی..😐
تهیونگ: شما دارین درباره ی چی حرف میزنین؟*این خو اصن از شدت خوابالویی نمیفهمه چی میگن😐*
ا.ت: هیچی تو فقط بخواب🙄
نامجون: ببینم...به غیر از ما کسی دیگه هم میدونه؟
جین: الان خو تهیونگ فک کنم فهمید..
ا.ت: نه اون اول از همه میدونسته
جین: چییییی؟؟؟ به تهیونگ گفتی اونوقت به من نگفتیییی؟؟
یونگی: یکم آرامش خود را حفظ کن😬
نامجون: وایسا یعنی...*با صدای آروم* فقط جونگ کوک نمیدونه؟
ا.ت: آرهـ..
جین: نباید بفهمه؟
ا.ت: فعلا نه..
نامجون: راستی چون به جونگ کوک شک داریم بهتره نفهمه..
جین: برای چی مگه چیزی بهت گفته؟
ا.ت: نه فقط از رفتارش البته من نگاهم روش نیست که بهش شک کنم حرفای شما رو اونموقع که فکر میکردین خوابم شنیدم..
جین: کی رو میگی؟
ا.ت: تو نبودی
جین: من نبودم چه اتفاقی افتاد؟؟
نامجون: منو تهیونگ و جونگ کوک داشتیم درباره ی این حرف میزدیم که شک کرده بودیم به جونگ کوک که ا.ت رو دوست داره و اون همش میگفت نه ولی ما از رفتارش فهمیدیم به خاطر همین بهش شک کردیم..
جین: آها..
یونگی: حالا اگه دوستش داشته باشه چی؟ اگه بفهمه که.......
ا.ت: اون که به هر حال به من چیزی نگفته
جین: اگه گفت چی؟
(چند ثانیه ای سکوت)
ا.ت: اگه گفت مجبورم......
جین: یکیو انتخاب کنی..
(وقتی بیشتر از دو نقطه پایان هر حرفشون بزارم یعنی نفر بعدی که حرف میزنه میپره توی حرفش)
نامجون: اونوقت یکی این وسط نابود میشه..
ا.ت: آییییش اینا فقط ذهنمو درگیر میکنن بیاین دربارش دیگه حرف نزنیم
جین: عه نیگا کنین دارین اذیتش میکنین بابا یکم فاصله بگیرین بزارین نفس بکشه..*از ا.ت فاصلشون میده*
یونگی: میگما اصن چرا ا.ت برات انقدر اهمیت داره؟
نامجون:*زیر لبی میگه* یا خدا غیرتی شد.. *لبخند شیطانی*
جین: خب اون یه دختره بین 5 تا پسر یکی باید باشه مثل من که هواشو داشته باشه..
ا.ت:*لبخند* ممنونم جین اوپا..
یونگی: خودم هواشو دارم..
جین: اینو بزار برای وقتی که جوابتو داد😁
یونگی: اصن تو چیکار داری😑
جین: همینه که هست ناراحتی برو سرتو بکوب به درخت😐
نامجون: اینو از ا.ت یاد گرفتی؟😂
جین: بهله😁
یونگی: گور خویش را گم کن ا.ت مال منه😑
جین: وقتی جوابتو داد مال توئه
یونگی:*کفری میشود*گگگگگ
جین: حالا حرص نخور شاید انتخابش تو باشی😏
یونگی: هیونگمی احترامت رو نگه میدارم حرفی نزن بشورمت بزارمت سر بند😑
جین: دوست دارم تلاش کردنت رو ببینم😏
نامجون: جینااااا چرا یه حوری رفتار میکنی انگار رقیبشی؟🤨
یونگی:*حرص* چون مرض داره😑
جین: من رقیبش نیستم ولی نمیتونه منو از کارم منصرف کنه😑
ا.ت:*در گوشی به نامجون* اینا الان دارن سر من بحث میکنن؟؟
نامجون: متاسفانه بله🙄
ا.ت: چرا متاسفانه؟
اینبار شرط میزارم😁:
۱٠ تا 15 تا لایک
فص 2 پارت 15
نامجون: این کلا بیدار میشه دنیا رو روی سرش میزاره🙄
یونگی: حواست باشه غش نکنی..😐
تهیونگ: شما دارین درباره ی چی حرف میزنین؟*این خو اصن از شدت خوابالویی نمیفهمه چی میگن😐*
ا.ت: هیچی تو فقط بخواب🙄
نامجون: ببینم...به غیر از ما کسی دیگه هم میدونه؟
جین: الان خو تهیونگ فک کنم فهمید..
ا.ت: نه اون اول از همه میدونسته
جین: چییییی؟؟؟ به تهیونگ گفتی اونوقت به من نگفتیییی؟؟
یونگی: یکم آرامش خود را حفظ کن😬
نامجون: وایسا یعنی...*با صدای آروم* فقط جونگ کوک نمیدونه؟
ا.ت: آرهـ..
جین: نباید بفهمه؟
ا.ت: فعلا نه..
نامجون: راستی چون به جونگ کوک شک داریم بهتره نفهمه..
جین: برای چی مگه چیزی بهت گفته؟
ا.ت: نه فقط از رفتارش البته من نگاهم روش نیست که بهش شک کنم حرفای شما رو اونموقع که فکر میکردین خوابم شنیدم..
جین: کی رو میگی؟
ا.ت: تو نبودی
جین: من نبودم چه اتفاقی افتاد؟؟
نامجون: منو تهیونگ و جونگ کوک داشتیم درباره ی این حرف میزدیم که شک کرده بودیم به جونگ کوک که ا.ت رو دوست داره و اون همش میگفت نه ولی ما از رفتارش فهمیدیم به خاطر همین بهش شک کردیم..
جین: آها..
یونگی: حالا اگه دوستش داشته باشه چی؟ اگه بفهمه که.......
ا.ت: اون که به هر حال به من چیزی نگفته
جین: اگه گفت چی؟
(چند ثانیه ای سکوت)
ا.ت: اگه گفت مجبورم......
جین: یکیو انتخاب کنی..
(وقتی بیشتر از دو نقطه پایان هر حرفشون بزارم یعنی نفر بعدی که حرف میزنه میپره توی حرفش)
نامجون: اونوقت یکی این وسط نابود میشه..
ا.ت: آییییش اینا فقط ذهنمو درگیر میکنن بیاین دربارش دیگه حرف نزنیم
جین: عه نیگا کنین دارین اذیتش میکنین بابا یکم فاصله بگیرین بزارین نفس بکشه..*از ا.ت فاصلشون میده*
یونگی: میگما اصن چرا ا.ت برات انقدر اهمیت داره؟
نامجون:*زیر لبی میگه* یا خدا غیرتی شد.. *لبخند شیطانی*
جین: خب اون یه دختره بین 5 تا پسر یکی باید باشه مثل من که هواشو داشته باشه..
ا.ت:*لبخند* ممنونم جین اوپا..
یونگی: خودم هواشو دارم..
جین: اینو بزار برای وقتی که جوابتو داد😁
یونگی: اصن تو چیکار داری😑
جین: همینه که هست ناراحتی برو سرتو بکوب به درخت😐
نامجون: اینو از ا.ت یاد گرفتی؟😂
جین: بهله😁
یونگی: گور خویش را گم کن ا.ت مال منه😑
جین: وقتی جوابتو داد مال توئه
یونگی:*کفری میشود*گگگگگ
جین: حالا حرص نخور شاید انتخابش تو باشی😏
یونگی: هیونگمی احترامت رو نگه میدارم حرفی نزن بشورمت بزارمت سر بند😑
جین: دوست دارم تلاش کردنت رو ببینم😏
نامجون: جینااااا چرا یه حوری رفتار میکنی انگار رقیبشی؟🤨
یونگی:*حرص* چون مرض داره😑
جین: من رقیبش نیستم ولی نمیتونه منو از کارم منصرف کنه😑
ا.ت:*در گوشی به نامجون* اینا الان دارن سر من بحث میکنن؟؟
نامجون: متاسفانه بله🙄
ا.ت: چرا متاسفانه؟
اینبار شرط میزارم😁:
۱٠ تا 15 تا لایک
۱۱.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.