♡تک پارتی ته♡
♡تک پارتی ته♡
ته: اماده شدی؟؟؟!!
زود باش دیگه دیرمون شد!!
سونگ وان: اومدم دیگه اخه کی تو شرکت شوهرش کار میکنه که من دارم کار میکنم!!!
ته: خودت خواستی تو شرکتم کار کنی مگه من گفتم بعدشم لباستو عوض کن خیلی بازه«حرص»
سونگ وان: اههه تهیونگ لجبازی نکن دیگهه بابا من خسته شدم همش میگی این لباسو نپوش اینو بپوش منم ادمم
ته: خب مگه من چی گفتم این لباس زیادی بازه و نباید ازاینا بپوشی «کمی داد»
سونگ وان: خسته شدمم از این رفتارت خسته شدم یک ساله کامله داری همش به لباسام گیر میدی منم میخوام لباسه مورد علاقمو بپوشم چرا انقدر سخت گیری میکنی خبببب«داد»
ته: سخت گیری؟؟؟
متوجه هستی چه لباسی پوشیدی به این میگن سخت گیری؟؟؟ بفهم من با این لباسا مشکل دارم«داد»
سونگ وان: خسته شده بودم از این رفتارهای ته واقعا کلافه شده بودم هربار درمورد این موضوع صحبت کردیم گفته میتونیم ازهم جدا شیم این بار بیشتر از هر وقتی به این موضوع فکر میکردم...
رفتم لباسمو عوض کردم و یک لباس معمولی پوشیدم!
باورم نمیشد یک روزی برسه بخوام به جدا شدن از تهیونگ فکر کنم!! نمیتونم بگم ازش خسته شدم فقط این رفتارش رومخم بود پس برای یک مدت ازهم جداشیم خیلی بهتره...
یک هفته ی شده بود که کاملا به این موضوع فکر میکردم و کاملا خسته شده بودم تهیونگ سخت گیر تر از دیروز میشد پس بلاخره میرم و بهش میگم...
سونگ وان: ته بشین کارت دارم
ته: بله چیزی شده؟
سونگ وان: ته من از رفتارات خسته شدم زیادی حوصله سر بر شدی لطفا بیا برای یک مدت از هم جدا شیم
ته: نمیتونستم قبول نکنم منم خسته شده بودم از هرروز غر زدنای سونگ وان...
باشه بیا برای یک مدت ازهم جدا شیم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک ماهی میگذره که ازته جدا شدم و واقعا از زندگیم راضیم امروز میخواستم برگه های طلاق رو بهش بدم.
زنگ درو زدم و تهیونگی رو دیدم که بیشتر از هر موقع سرحال بود
سونگ وان: ته من فکرامو کردم و واقعا این زندگی بهتره برام بیا ازهم جدا شیم
ته: این زندگی برای منم خیلی خوب بود بدون غر زدن وجوش زدن بدون هیچ حرفی برگه هارو امضا کردم
بلاخره از ته جدا شده بودم و واقعا زندگی خوبی بود از اون روز به بعد دیگه با تهیونگ روبه رو نشدم:)
مرسی که خوندین🥺✨
ببخشید اگه بد بود✨
حمایت🥺؟
ته: اماده شدی؟؟؟!!
زود باش دیگه دیرمون شد!!
سونگ وان: اومدم دیگه اخه کی تو شرکت شوهرش کار میکنه که من دارم کار میکنم!!!
ته: خودت خواستی تو شرکتم کار کنی مگه من گفتم بعدشم لباستو عوض کن خیلی بازه«حرص»
سونگ وان: اههه تهیونگ لجبازی نکن دیگهه بابا من خسته شدم همش میگی این لباسو نپوش اینو بپوش منم ادمم
ته: خب مگه من چی گفتم این لباس زیادی بازه و نباید ازاینا بپوشی «کمی داد»
سونگ وان: خسته شدمم از این رفتارت خسته شدم یک ساله کامله داری همش به لباسام گیر میدی منم میخوام لباسه مورد علاقمو بپوشم چرا انقدر سخت گیری میکنی خبببب«داد»
ته: سخت گیری؟؟؟
متوجه هستی چه لباسی پوشیدی به این میگن سخت گیری؟؟؟ بفهم من با این لباسا مشکل دارم«داد»
سونگ وان: خسته شده بودم از این رفتارهای ته واقعا کلافه شده بودم هربار درمورد این موضوع صحبت کردیم گفته میتونیم ازهم جدا شیم این بار بیشتر از هر وقتی به این موضوع فکر میکردم...
رفتم لباسمو عوض کردم و یک لباس معمولی پوشیدم!
باورم نمیشد یک روزی برسه بخوام به جدا شدن از تهیونگ فکر کنم!! نمیتونم بگم ازش خسته شدم فقط این رفتارش رومخم بود پس برای یک مدت ازهم جداشیم خیلی بهتره...
یک هفته ی شده بود که کاملا به این موضوع فکر میکردم و کاملا خسته شده بودم تهیونگ سخت گیر تر از دیروز میشد پس بلاخره میرم و بهش میگم...
سونگ وان: ته بشین کارت دارم
ته: بله چیزی شده؟
سونگ وان: ته من از رفتارات خسته شدم زیادی حوصله سر بر شدی لطفا بیا برای یک مدت از هم جدا شیم
ته: نمیتونستم قبول نکنم منم خسته شده بودم از هرروز غر زدنای سونگ وان...
باشه بیا برای یک مدت ازهم جدا شیم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک ماهی میگذره که ازته جدا شدم و واقعا از زندگیم راضیم امروز میخواستم برگه های طلاق رو بهش بدم.
زنگ درو زدم و تهیونگی رو دیدم که بیشتر از هر موقع سرحال بود
سونگ وان: ته من فکرامو کردم و واقعا این زندگی بهتره برام بیا ازهم جدا شیم
ته: این زندگی برای منم خیلی خوب بود بدون غر زدن وجوش زدن بدون هیچ حرفی برگه هارو امضا کردم
بلاخره از ته جدا شده بودم و واقعا زندگی خوبی بود از اون روز به بعد دیگه با تهیونگ روبه رو نشدم:)
مرسی که خوندین🥺✨
ببخشید اگه بد بود✨
حمایت🥺؟
۸۷.۴k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.