موضوعبرادر ناتنی من
موضوع:برادر ناتنی من
پارت ۲
پ.ت ا.ت هر چی تو بگی من همون کار رو انجام میدم من فقط میخوام تو شاد باشی
+اگر میخوای من شاد باشم پس ازدواج کن و بسه دیگه بیا بشینیم ی چیزی بخوریم
پ.ت باشه شکمو
+من شکمو هستم یا تو پدر گرامی 😂
پ.ت 😂😂😂
نشستیم حرف زدیم عکس گرفتیم غذا و خوراکی خوردیم بازی کردیم و...
انقدر خوش گذشت که به زمان دقت نکردیم گوشیم رو بردلشتم ساعت رو نگاه کردم ۱۲:۴۰ شب بود سریع با بابا وسایل هارو جمع کردیم که ساعت شد ۱۲:۵۰ سوار ماشین شدیم امدیم خونه ساعت ترافیک نبود برای همین ۲۰ مینی رسیدیم تا رسیدیم رفتم حموم ۱:۲۵ در امدم لباس خواب پوشیدم که دیدم ساعت ۲:۰۰
+چه زود گذشت
بابام امد تو اتاقم
پ.ت دخترم فردا صبح مامانت و برادر میان خونمون
+مامان و برادرم ؟؟؟
پ.ت مگه نگفتی ازدواج کن
+اها یادم امد برادر دارم ؟؟؟
پ.ت اره ی چند سال ازت بزرگ تره
+چند سال ؟
پ.ت ۵ یا شاید ۶ سال ازت بزرگ تره
+اها راستی اسمشون چیه ؟
پ.ت اسم مادرت یونا و اسم برادرت تهیونگ
+بابا میشه بهش نگم مامان
پ.ت چرا ؟
+احساس میکنم بهش بگم مامان دل مامانم که اون دنیاست میشکنه
پ.ت هه مامانت مگه همونی نبود که دعوات میکرد و کتک میزد
+بابا هرچی باشه مامانم بود
پ.ت باش بهش نگو مامان
+ مرسی
پ.ت شب بخیر
+شب بخیر
دراز کشیدم بخوابم ساعت ۲:۱۵ بود چه زود گذشت شاید یونا و تهیونگ زود بیان خونمون بهتره بخوابم که زود بلند شم ساعت رو گذاشتم رو ساعت ۷:۰۰ ناخودآگاه اشکام سرازیر شد ولی سعی کردم جلوش رو بگیرم کم کم چشمام گرم شد خوابم برد با صدا آلارم از خواب پریدم رفتم دست شویی مسواک زدم روتین پوستی انجام دادم و ارایش کردم لباس رو عوض کردم راستش کرمم لولید و ی لباس خیلی باز پوشیدم ساعت ۸:۰۰ شده بود رفتم پایین بابام داشت صبحانه میخورد
پ.ت به به دختر خوشگل من صبحت بخیر
+ سلام صبح شما هم بخیر
پ.ت خوشتیپ کردی
+ میخوام مامان و داداشم رو ببینم
پ.ت تا دیروز میگفتی من بهش نمیگم مامان الان چیشد
+ دیگه دیگه
پ.ت ا.ت این وسایل هارو ببر ی اتاق برای تهیونگ که تم پسرونه باشه درست کن
+ باشه مامان اتاق نمیخواد
پ.ت تو اتاق من میخوابه
+ جان مگه ازدواج کردین تا روز عروسی تو اتاق من میخوابه من پیش تو بعد از ازدواج هر جا دلش خواست بخوابه
پ.ت ا.ت دلت میاد
+ حالا بهش فکر میکنم
پ.ت حسود 😂
+ خوب وسایل هارو بده
پ.ت اول صبحانه بخور
+ نه بده برم
پ.ت اونجا برو بردار کلید هم روی میزه
+ من رفتم
رفتم بالا کلید رو رو همه ی اتاق ها تست کردم ی اتاق مونده اونم اتاق کنار اتاق منه اون رو تست کردم در باز شد
+وای نگو که اتاقش کنار اتاق منه ای خدا خیلی از پسرا خوشم میومد یکیش قرار تو خونم باشه
اتاقش رو تزئین کردم ولی اتاقش خیلی خفن دارک و ترسناک شد منم عاشق چیز های گنگ و ترسناکم تقریبا شبیه اتاق خودم شد ولی این کیسه بوکس اینا داشت ساعت ۱۱:۰۰ بود که زنگ خونه خورد
+من در رو باز میکنم
درو باز کردم باورم نمیشد اون خانم خیلی خوش قیافه بود اشک او چشمام جمع شد ولی بخاطر پدرم رفتم بغل و گفتم :
+سلام مامان
ویو م.ته :
با استرس در زدم ولی وقتی درو باز کرد از خوشگلی دختر خشکم زد انتظار داشتم بهم بی محلی کنه ولی بغلم کردم به من گفت مامان
م.ته سلام دختر قشنگ
اشک رو تو شماش دیدم ولی به روی خودم نیاوردن
ویو ا.ت :
یهو ی پسر جذاب از پشت اون خانم در امد در خیلی زیبا بود احساس کردم عاشقش شدم
+ سلام من ا.ت هستم
_سلام تهیونگم (سرد)
+ اها خوشبختم بفرمایید تو
م.ته دخترم نمی خواد با ما رسمی حرف بزنی
بچه ها پارت ۲ رو گزارش کرده بودند ولی باز من میزارم
پارت ۲
پ.ت ا.ت هر چی تو بگی من همون کار رو انجام میدم من فقط میخوام تو شاد باشی
+اگر میخوای من شاد باشم پس ازدواج کن و بسه دیگه بیا بشینیم ی چیزی بخوریم
پ.ت باشه شکمو
+من شکمو هستم یا تو پدر گرامی 😂
پ.ت 😂😂😂
نشستیم حرف زدیم عکس گرفتیم غذا و خوراکی خوردیم بازی کردیم و...
انقدر خوش گذشت که به زمان دقت نکردیم گوشیم رو بردلشتم ساعت رو نگاه کردم ۱۲:۴۰ شب بود سریع با بابا وسایل هارو جمع کردیم که ساعت شد ۱۲:۵۰ سوار ماشین شدیم امدیم خونه ساعت ترافیک نبود برای همین ۲۰ مینی رسیدیم تا رسیدیم رفتم حموم ۱:۲۵ در امدم لباس خواب پوشیدم که دیدم ساعت ۲:۰۰
+چه زود گذشت
بابام امد تو اتاقم
پ.ت دخترم فردا صبح مامانت و برادر میان خونمون
+مامان و برادرم ؟؟؟
پ.ت مگه نگفتی ازدواج کن
+اها یادم امد برادر دارم ؟؟؟
پ.ت اره ی چند سال ازت بزرگ تره
+چند سال ؟
پ.ت ۵ یا شاید ۶ سال ازت بزرگ تره
+اها راستی اسمشون چیه ؟
پ.ت اسم مادرت یونا و اسم برادرت تهیونگ
+بابا میشه بهش نگم مامان
پ.ت چرا ؟
+احساس میکنم بهش بگم مامان دل مامانم که اون دنیاست میشکنه
پ.ت هه مامانت مگه همونی نبود که دعوات میکرد و کتک میزد
+بابا هرچی باشه مامانم بود
پ.ت باش بهش نگو مامان
+ مرسی
پ.ت شب بخیر
+شب بخیر
دراز کشیدم بخوابم ساعت ۲:۱۵ بود چه زود گذشت شاید یونا و تهیونگ زود بیان خونمون بهتره بخوابم که زود بلند شم ساعت رو گذاشتم رو ساعت ۷:۰۰ ناخودآگاه اشکام سرازیر شد ولی سعی کردم جلوش رو بگیرم کم کم چشمام گرم شد خوابم برد با صدا آلارم از خواب پریدم رفتم دست شویی مسواک زدم روتین پوستی انجام دادم و ارایش کردم لباس رو عوض کردم راستش کرمم لولید و ی لباس خیلی باز پوشیدم ساعت ۸:۰۰ شده بود رفتم پایین بابام داشت صبحانه میخورد
پ.ت به به دختر خوشگل من صبحت بخیر
+ سلام صبح شما هم بخیر
پ.ت خوشتیپ کردی
+ میخوام مامان و داداشم رو ببینم
پ.ت تا دیروز میگفتی من بهش نمیگم مامان الان چیشد
+ دیگه دیگه
پ.ت ا.ت این وسایل هارو ببر ی اتاق برای تهیونگ که تم پسرونه باشه درست کن
+ باشه مامان اتاق نمیخواد
پ.ت تو اتاق من میخوابه
+ جان مگه ازدواج کردین تا روز عروسی تو اتاق من میخوابه من پیش تو بعد از ازدواج هر جا دلش خواست بخوابه
پ.ت ا.ت دلت میاد
+ حالا بهش فکر میکنم
پ.ت حسود 😂
+ خوب وسایل هارو بده
پ.ت اول صبحانه بخور
+ نه بده برم
پ.ت اونجا برو بردار کلید هم روی میزه
+ من رفتم
رفتم بالا کلید رو رو همه ی اتاق ها تست کردم ی اتاق مونده اونم اتاق کنار اتاق منه اون رو تست کردم در باز شد
+وای نگو که اتاقش کنار اتاق منه ای خدا خیلی از پسرا خوشم میومد یکیش قرار تو خونم باشه
اتاقش رو تزئین کردم ولی اتاقش خیلی خفن دارک و ترسناک شد منم عاشق چیز های گنگ و ترسناکم تقریبا شبیه اتاق خودم شد ولی این کیسه بوکس اینا داشت ساعت ۱۱:۰۰ بود که زنگ خونه خورد
+من در رو باز میکنم
درو باز کردم باورم نمیشد اون خانم خیلی خوش قیافه بود اشک او چشمام جمع شد ولی بخاطر پدرم رفتم بغل و گفتم :
+سلام مامان
ویو م.ته :
با استرس در زدم ولی وقتی درو باز کرد از خوشگلی دختر خشکم زد انتظار داشتم بهم بی محلی کنه ولی بغلم کردم به من گفت مامان
م.ته سلام دختر قشنگ
اشک رو تو شماش دیدم ولی به روی خودم نیاوردن
ویو ا.ت :
یهو ی پسر جذاب از پشت اون خانم در امد در خیلی زیبا بود احساس کردم عاشقش شدم
+ سلام من ا.ت هستم
_سلام تهیونگم (سرد)
+ اها خوشبختم بفرمایید تو
م.ته دخترم نمی خواد با ما رسمی حرف بزنی
بچه ها پارت ۲ رو گزارش کرده بودند ولی باز من میزارم
- ۱۸.۶k
- ۲۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط