مریم
#مریم
خواستم از دست نرگس فرار کنم درو باز کردم که خوردم به یک جسم سفت و نرم نزدیک بود بیوفتم که دستشو دور کمرم گره داد و و منو به خودش نزدیک کرد یه نفس عمیق از عطر تنش کشیدم و منو از بغلش درورد نگاه شیطونی بهم کرد:از این عطر خوشت میاد؟چشام قفل شد تو دوتا تیله قهوه ای سوخته زود به خودم اومدم و خودمو جمع کردم:بب...ببخشید آقای خسروی معذرت میخوام هوا..
. هواسم نبود شما اینجایین😯خنده ای کرد:اشکالی نداره عادت کردم ریزه میزه ها بیوفتن تو بغلم قیافمو جمع و کردم و دست به سینه نگاش کردم با لحن دلخوری گفتم:من کجام ریزه میزست اخهه😞یاشار خندشو خورد:شوخی کردم راستی بیاین امیر صداتون میکنه نرگس از پشت سرم خیلی سرد سلامی کرد و خسروی هم جوابشو داد و شونه له شونه از اتاق خارج شدیم که امیر و مسعود و زنشو و علیرضا رستمی عکاسشون و رهام که یه دختر میشش بود داشتن باهم حرف میزدن و امیر میلاد هم که مشغول خوردن چیپس بود و علی داداش امیر و پرهام که با یه دختری بحث میکرد ته سالن دیدم به نرگس نگاه کردم که با قدم های یواش کنارم راه نیرفت سرش پایین بود و به پاهاش نگاه میکرد سرمو خم کردمکنار گوشش:نرگس چیزی شده؟یه لبخند فیکی زد:نه عزیزم باشه ای زیر لب زمزمه کردم:میگما نرگس چرا یاشار مارو میبره سمت اونا؟نرگس شونه ایی بالا انداخت:چه میدونم بهشون رسیدیم یاشار با صدایی که خنده توش موح میزد گفت:خب اینم از لیلی و مجنون که مشقاق دیدنشون بودین علی با نیش باز اومد سمتمون دستشو سمتم دراز کرد:مبارکه امیدوارم به پای هم فسیل بشین😁امیر دستشو دور بازوی علی حلقه کرد و اونو کشید عقب:بسه علی اینقد نمکنریز تموم میشه نمکت علی بازوشو از دست امیر درورد:به اندازه کافی نمک دارم برای جلب توجه یه سرفه مصنوعی کردم:سلام همگی خیلی گرم جوابمو دادن نرگس که انگار یه دنیای دیگه ای بود یه مشت کوچیک به بازوش زدم:هیی چکار میکنی وحشی چرا میزنی یه اشاره ای به جمع کردم:چرا خفه خون گرفتی سلام کن نرگس که انگار تازه به خودش اومده به تته پته جواب داد:س..سلام همگی جواب سلامشو دادن
امیر:خببچه ها بریم دیگه
علی:دخترا با من😁امیر زد پس کلش:خفه شو نرگس و ببخشید اسمتون چی هست؟زود جواب دادم:مریم
امیر:اها خب نرگس و مریم خانم باهامن امیر که انگار تازه متوجه چیزی شده:صبر کن ببینم علی تو که ماشین نداری و با مسعود اومدی چرا گارد گرفتی که دخترا با من؟..علی نیشش تا ته باز کرد:خب چیزه من برم به مامان زنگ بزنم😁امیر سری از تاسف تکون داد:برین تو اون ماشین...ماشین و با ریموت باز کرد و منو نرگس و امیر و رهام سوار ماشین شدیم...
ادامه داره😊💙
خواستم از دست نرگس فرار کنم درو باز کردم که خوردم به یک جسم سفت و نرم نزدیک بود بیوفتم که دستشو دور کمرم گره داد و و منو به خودش نزدیک کرد یه نفس عمیق از عطر تنش کشیدم و منو از بغلش درورد نگاه شیطونی بهم کرد:از این عطر خوشت میاد؟چشام قفل شد تو دوتا تیله قهوه ای سوخته زود به خودم اومدم و خودمو جمع کردم:بب...ببخشید آقای خسروی معذرت میخوام هوا..
. هواسم نبود شما اینجایین😯خنده ای کرد:اشکالی نداره عادت کردم ریزه میزه ها بیوفتن تو بغلم قیافمو جمع و کردم و دست به سینه نگاش کردم با لحن دلخوری گفتم:من کجام ریزه میزست اخهه😞یاشار خندشو خورد:شوخی کردم راستی بیاین امیر صداتون میکنه نرگس از پشت سرم خیلی سرد سلامی کرد و خسروی هم جوابشو داد و شونه له شونه از اتاق خارج شدیم که امیر و مسعود و زنشو و علیرضا رستمی عکاسشون و رهام که یه دختر میشش بود داشتن باهم حرف میزدن و امیر میلاد هم که مشغول خوردن چیپس بود و علی داداش امیر و پرهام که با یه دختری بحث میکرد ته سالن دیدم به نرگس نگاه کردم که با قدم های یواش کنارم راه نیرفت سرش پایین بود و به پاهاش نگاه میکرد سرمو خم کردمکنار گوشش:نرگس چیزی شده؟یه لبخند فیکی زد:نه عزیزم باشه ای زیر لب زمزمه کردم:میگما نرگس چرا یاشار مارو میبره سمت اونا؟نرگس شونه ایی بالا انداخت:چه میدونم بهشون رسیدیم یاشار با صدایی که خنده توش موح میزد گفت:خب اینم از لیلی و مجنون که مشقاق دیدنشون بودین علی با نیش باز اومد سمتمون دستشو سمتم دراز کرد:مبارکه امیدوارم به پای هم فسیل بشین😁امیر دستشو دور بازوی علی حلقه کرد و اونو کشید عقب:بسه علی اینقد نمکنریز تموم میشه نمکت علی بازوشو از دست امیر درورد:به اندازه کافی نمک دارم برای جلب توجه یه سرفه مصنوعی کردم:سلام همگی خیلی گرم جوابمو دادن نرگس که انگار یه دنیای دیگه ای بود یه مشت کوچیک به بازوش زدم:هیی چکار میکنی وحشی چرا میزنی یه اشاره ای به جمع کردم:چرا خفه خون گرفتی سلام کن نرگس که انگار تازه به خودش اومده به تته پته جواب داد:س..سلام همگی جواب سلامشو دادن
امیر:خببچه ها بریم دیگه
علی:دخترا با من😁امیر زد پس کلش:خفه شو نرگس و ببخشید اسمتون چی هست؟زود جواب دادم:مریم
امیر:اها خب نرگس و مریم خانم باهامن امیر که انگار تازه متوجه چیزی شده:صبر کن ببینم علی تو که ماشین نداری و با مسعود اومدی چرا گارد گرفتی که دخترا با من؟..علی نیشش تا ته باز کرد:خب چیزه من برم به مامان زنگ بزنم😁امیر سری از تاسف تکون داد:برین تو اون ماشین...ماشین و با ریموت باز کرد و منو نرگس و امیر و رهام سوار ماشین شدیم...
ادامه داره😊💙
۴.۸k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.