تا ی به شل خاطرهای گم ببنمت
تا كِی به شكل خاطرهای گم ببينمت؟
در عطر سیب و مزّهی گندم ببينمت
من آن هميشه چشم به راهم، به من بگو
يک جمعه در هزارهی چندم ببينمت؟
در كوچههای يافتنت پرسه میزنم
شاید كه در میانهی مردم ببينمت!
در خشكسالِ شادی و در قحط عاطفه
با يک سبد امید و تبسم ببينمت
امشب دوباره گريهی من در غزل تنيد
شاید میان بغض و ترنم ببينمت
باید دوباره باشی و معنا كنی مرا
تا كِی به شكل خاطرهای گم ببينمت؟
#سعید_ربیعی
در عطر سیب و مزّهی گندم ببينمت
من آن هميشه چشم به راهم، به من بگو
يک جمعه در هزارهی چندم ببينمت؟
در كوچههای يافتنت پرسه میزنم
شاید كه در میانهی مردم ببينمت!
در خشكسالِ شادی و در قحط عاطفه
با يک سبد امید و تبسم ببينمت
امشب دوباره گريهی من در غزل تنيد
شاید میان بغض و ترنم ببينمت
باید دوباره باشی و معنا كنی مرا
تا كِی به شكل خاطرهای گم ببينمت؟
#سعید_ربیعی
- ۹۸۳
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط