از همون لحظهای که توی نگاهت گم شدم
از همون لحظهای که توی نگاهت گم شدم
مُردم...
ولی روحم هزار بار دیگه نفس کشید،
هر بار زخمیتر از قبل...
وقتی دلم برات تنگ میشه،
میشینم زل میزنم به غنچههای بهاری..
همه درد و غمام رو میسپارم به خاک فراموشی
ولی مگه میشه تو رو فراموش کرد..؟
بازم با نداشتنت لبخند میزنم
لبخندی که پشتش فقط بغضه..
قلبم از دلتنگی خالی نمیشه،
و روحم پر از رزای قرمزه...
رزایی که تیغاش هر لحظه
جونمو خط خطی میکنن
با این حال محکمتر میچسبم بهش
چون این عشق،
تنها چیزیه
که توی این همه ناامیدی
نمیذارم از دست بره... .
"Marie’s writings "
مُردم...
ولی روحم هزار بار دیگه نفس کشید،
هر بار زخمیتر از قبل...
وقتی دلم برات تنگ میشه،
میشینم زل میزنم به غنچههای بهاری..
همه درد و غمام رو میسپارم به خاک فراموشی
ولی مگه میشه تو رو فراموش کرد..؟
بازم با نداشتنت لبخند میزنم
لبخندی که پشتش فقط بغضه..
قلبم از دلتنگی خالی نمیشه،
و روحم پر از رزای قرمزه...
رزایی که تیغاش هر لحظه
جونمو خط خطی میکنن
با این حال محکمتر میچسبم بهش
چون این عشق،
تنها چیزیه
که توی این همه ناامیدی
نمیذارم از دست بره... .
"Marie’s writings "
- ۱۱.۰k
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط