مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

باز هم تاریکی بر روشنی روز غلبه کرد

باز هم تاریکی بر روشنی روز غلبه کرد
و مرا در دریای خاطرات غرق ساخت؛
پیش از آخرین نگاه
پیش از آخرین پایان...

داشتن تو رویایی شیرین بود
که به پیچک‌های سبز روحم گره خورد
می‌دانستم این جهان، صحنه‌ای فریبنده است
اما خواستم فریب بخورم...
چون میان اشک‌ها و دروغ‌های آغشته به غم،
عشق ما تنها حقیقتی بود
که جانم را به آتش کشید..

می‌دانستم پایان این مهمانی باشکوه
در تاریکی کمین کرده است،
اما نه... هرگز قبول نمی‌کنم
- عشق
دروغ نبود...
وقتی حتی رویای بودنت
به رگ‌های روحم حیات دوباره می‌بخشید
وقتی در میان هیاهوی این دنیای دو‌رو،
تنها تو صداقت روشن من بودی

پس به من نگو
-عشق
دروغ بود...
چون حتی اگر بارها از دل ثانیه‌های سوخته ام
متولد شوم
باز هم تکرار تو را زندگی خواهم کرد؛
چون
-تو
تنها حقیقت این دروغ زیبا بودی.. .



"Marie's writings "
دیدگاه ها (۳)

دنیا، فریبی بزرگ بودزاده از دل امید..می‌دانم این مهمانی هم ج...

دنیاسیاهی‌ای بودزاده از دل تاریکی؛و نگاه‌هاییکه روحت را به ز...

از همون لحظه‌ای که توی نگاهت گم شدممُردم...ولی روحم هزار بار...

بعد از سال ها غریبه ای را دیدم، که شبیه خاطراتم بود.. :)

سلام بر تو ای صاحب‌الزمانسلام ای حضرت عشق سلام ای پدر مهربان...

*𓂃.•🕯●❥*🌼❀𓂃*✍🏻گاهی آدم میان هیاهوی زندگی، خیال می‌کند تنهاست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط