گاهی وقتا باید خودتو بندازی داخل یه چمدون
گاهی وقتا باید خودتو بندازی داخل یه چمدون
چمدونو بدی دست دلت
بهش بگی هرجا میخوای برو
هرجایی که من تا حالا
دست و پاهاتو بستم که نری
حتی جایی که دوسش داریو
میدونی متعلق به تو نیست
مثل بغل لعنتیش
باور کن همهی چشمای اشکی
بیست و چندسالگیت،بعد از یه خاطره
بهتره از بغضهای
بیخاطرگی شصت سالگیه که خفت میکنه
خودتو بسپار به دلتو بهش بگو:
برو هرجا که خواستی و نذاشتم که بری
چمدونو بدی دست دلت
بهش بگی هرجا میخوای برو
هرجایی که من تا حالا
دست و پاهاتو بستم که نری
حتی جایی که دوسش داریو
میدونی متعلق به تو نیست
مثل بغل لعنتیش
باور کن همهی چشمای اشکی
بیست و چندسالگیت،بعد از یه خاطره
بهتره از بغضهای
بیخاطرگی شصت سالگیه که خفت میکنه
خودتو بسپار به دلتو بهش بگو:
برو هرجا که خواستی و نذاشتم که بری
۱۱.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰