میخواست بره بار عادتا رفتن به اونجا لباسهایی با زرق و برق
میخواست بره بار عادتا رفتن به اونجا لباسهایی با زرق و برق میخواد اما جالب بود که کلودی از همون بچگیش لباس مجلسی نمیپوشید
حتی وقتی میرفت مدرسه درحالیکه بقیه دخترا دامن میپوشیدن میرفتن مدرسه اون شلوار میپوشید...هیچوقت از لباس مجلسی خوشش نمیومد
پس تصمیم گرفت طبق میل خودش لباس بپوشه
لباس مشکی!
برای کلودی هیچ لباسی نمیتونه به زیبایی و خفنی لباس های مشکی برسه
لباساشو پوشید...موهاشم درست کرد و عطرشو به لباساش زد
سوییچ ماشینشو برداشت و از اتاقش زد بیرون
جیمین هم آماده بود یک پیرهن سفید با یک یک شلوار مشکی پوشیده پوشیده بود
اینبار هماهنگ نبودن و انگار جیمین قبل از کلودی رفته بود
کلودی هم بی اهمیت به اینکه جیمین کی رفته سوار ماشینش شد و به سمت بار حرکت کرد
طولی نکشید که رسید...از ماشین پیاده شد و همینکه یکی از نگهبانا اومد که ماشینش رو ببره و یا پارک کنه...بدون اینکه جوابشو بده وارد بار شد
کلودی اصلا کسی نبود که بخواد به هرکسی اعتماد کنه و حتی سویچ ماشینشو بهش بده
میدونست همه جا جاسوس پیدا میشه تا بخواد همه چی رو خراب کنه پس به هیچکس اعتمادی نداشت
بار خیلی شلوغ بود و بوی الکل...همه جا رو پر کرده بود
شاید کلودی یک مافیا بود...یک مافیای فوق العاده قدرتمند اما هیچوقت از فضای بار خوشش نمیومد
هیچوقت اونجا رو دوست نداشت و خیلی کم پیش میومد بیاد همچین جایی..تا وقتی مجبور نبود نمیومد
آدمای بی لیاقت و پست...آدمایی که هیچ ارزشی ندارن و حال آدمو بهم میزنن...آدمایی که در سطح کلودی نیستن حتی در سطحی نیستن که کلودی بهشون نگاه هم بکنه....جایی به درد نخور و چرت که برای آدمای بی لیاقت ساخته شده
این فکر کلودی درباره ی بار کسایی ان که به بار میان
عجیب بود که یک مافیا اینطور درباره ی بار فکر کنه ولی کلودی هیچوقت اینجا رو دوست نداشت
حتی وقتی میرفت مدرسه درحالیکه بقیه دخترا دامن میپوشیدن میرفتن مدرسه اون شلوار میپوشید...هیچوقت از لباس مجلسی خوشش نمیومد
پس تصمیم گرفت طبق میل خودش لباس بپوشه
لباس مشکی!
برای کلودی هیچ لباسی نمیتونه به زیبایی و خفنی لباس های مشکی برسه
لباساشو پوشید...موهاشم درست کرد و عطرشو به لباساش زد
سوییچ ماشینشو برداشت و از اتاقش زد بیرون
جیمین هم آماده بود یک پیرهن سفید با یک یک شلوار مشکی پوشیده پوشیده بود
اینبار هماهنگ نبودن و انگار جیمین قبل از کلودی رفته بود
کلودی هم بی اهمیت به اینکه جیمین کی رفته سوار ماشینش شد و به سمت بار حرکت کرد
طولی نکشید که رسید...از ماشین پیاده شد و همینکه یکی از نگهبانا اومد که ماشینش رو ببره و یا پارک کنه...بدون اینکه جوابشو بده وارد بار شد
کلودی اصلا کسی نبود که بخواد به هرکسی اعتماد کنه و حتی سویچ ماشینشو بهش بده
میدونست همه جا جاسوس پیدا میشه تا بخواد همه چی رو خراب کنه پس به هیچکس اعتمادی نداشت
بار خیلی شلوغ بود و بوی الکل...همه جا رو پر کرده بود
شاید کلودی یک مافیا بود...یک مافیای فوق العاده قدرتمند اما هیچوقت از فضای بار خوشش نمیومد
هیچوقت اونجا رو دوست نداشت و خیلی کم پیش میومد بیاد همچین جایی..تا وقتی مجبور نبود نمیومد
آدمای بی لیاقت و پست...آدمایی که هیچ ارزشی ندارن و حال آدمو بهم میزنن...آدمایی که در سطح کلودی نیستن حتی در سطحی نیستن که کلودی بهشون نگاه هم بکنه....جایی به درد نخور و چرت که برای آدمای بی لیاقت ساخته شده
این فکر کلودی درباره ی بار کسایی ان که به بار میان
عجیب بود که یک مافیا اینطور درباره ی بار فکر کنه ولی کلودی هیچوقت اینجا رو دوست نداشت
۷.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.