یک روز یک پلیس چه شکلی است
یک روز یک پلیس، چه شکلی است؟
می خواهم بدانم یک روز زندگی شخصی پلیس ها چطور میگذرد، اینبار هم خانم زنگویی در جواب دادن پیشقدم است؛ «من هم مثل هر خانم کارمند دیگری، صبح زود بیدار می شوم. نماز می خوانم. صبحانه را آماده می کنم. پسرم، یاسین را راهی مدرسه می کنم بعد می آیم اداره؛ کار ما از هفت صبح شروع می شود و تا 2 بعد از ظهر، گاهی هم تا غروب، طول می کشد. برای همین، در مدتی که سرکار هستم، پسرم پیش مادرم می ماند. شب هم بعد از درست کردن شام و رسیدگی به کارهای خانه، با پسرمان وقت می گذرانیم». کنجکاوم بدانم حس یاسین از داشتن پدر و مادر پلیس چیست؟ «خیلی خوشحال است! توی مدرسه به همه می گوید مامان و بابای من پلیس اند!». می پرسم از خطرات و استرس کار شما باخبر است؟ آقای صفری جواب می دهد: «طبیعتاً شغل ما برایش کنجکا و هیجان انگیز است، مثلا از ما میپرسد شما تیراندازی هم می کنید؟ خلافکارها را دستگیر می کنید؟ اما از آنجایی که ما با گرفتاری ها و مشکلات مردم سروکار داریم، هر دو خیلی جدی سعی می کنیم مسائل کاری را وارد خانه نکنیم تا پسرمان تحت تأثیر این استرس ها قرار نگیرد». یاسین اما با همه کنجکاوی و علاقه اش به شغل پدر و مادر، دوست ندارد پلیس شود و عاشق ساخت و ساز است. تا بحث خانواده تمام نشده، می پرسم هیچ وقت پیش آمده پسرتان از شغل شما به این دلیل که حضورتان را در خانه کم می کند، شاکی باشد؟ خانم زنگویی میگوید: «نه! چون ما برای پسرمان کم نمی گذاریم. من چون در مقایسه با مادرهای دیگر، زمان کمتری کنار یاسین هستم، واقعاً سعی می کنم همان فرصت با هم بودن را قدر بدانم و کمیت اش را با کیفیت خوب جبران کنم. در خانه با هم بازی می کنیم؛ بازی فکری البته، نه تفنگ بازی! تعطیلات آخر هفته را هم حتما بیرون از شهر می رویم و تفریح می کنیم». آقای صفری هم خیلی خلاصه در یک جمله می گوید زندگی ما با بقیه فرقی ندارد اما وقتی بعدش اضافه میکند در خانه ظرف می شوید، جارو می زند، آشپزی می کند و آشپز خوبی هم هست، به نظرم می رسد که خیلی هم زندگی شان شبیه بقیه نیست، چون خیلی از مردها هنوز معتقدند کار خانه، وظیفه خانمهاست!
#پلیس_زن
ادامه دارد
می خواهم بدانم یک روز زندگی شخصی پلیس ها چطور میگذرد، اینبار هم خانم زنگویی در جواب دادن پیشقدم است؛ «من هم مثل هر خانم کارمند دیگری، صبح زود بیدار می شوم. نماز می خوانم. صبحانه را آماده می کنم. پسرم، یاسین را راهی مدرسه می کنم بعد می آیم اداره؛ کار ما از هفت صبح شروع می شود و تا 2 بعد از ظهر، گاهی هم تا غروب، طول می کشد. برای همین، در مدتی که سرکار هستم، پسرم پیش مادرم می ماند. شب هم بعد از درست کردن شام و رسیدگی به کارهای خانه، با پسرمان وقت می گذرانیم». کنجکاوم بدانم حس یاسین از داشتن پدر و مادر پلیس چیست؟ «خیلی خوشحال است! توی مدرسه به همه می گوید مامان و بابای من پلیس اند!». می پرسم از خطرات و استرس کار شما باخبر است؟ آقای صفری جواب می دهد: «طبیعتاً شغل ما برایش کنجکا و هیجان انگیز است، مثلا از ما میپرسد شما تیراندازی هم می کنید؟ خلافکارها را دستگیر می کنید؟ اما از آنجایی که ما با گرفتاری ها و مشکلات مردم سروکار داریم، هر دو خیلی جدی سعی می کنیم مسائل کاری را وارد خانه نکنیم تا پسرمان تحت تأثیر این استرس ها قرار نگیرد». یاسین اما با همه کنجکاوی و علاقه اش به شغل پدر و مادر، دوست ندارد پلیس شود و عاشق ساخت و ساز است. تا بحث خانواده تمام نشده، می پرسم هیچ وقت پیش آمده پسرتان از شغل شما به این دلیل که حضورتان را در خانه کم می کند، شاکی باشد؟ خانم زنگویی میگوید: «نه! چون ما برای پسرمان کم نمی گذاریم. من چون در مقایسه با مادرهای دیگر، زمان کمتری کنار یاسین هستم، واقعاً سعی می کنم همان فرصت با هم بودن را قدر بدانم و کمیت اش را با کیفیت خوب جبران کنم. در خانه با هم بازی می کنیم؛ بازی فکری البته، نه تفنگ بازی! تعطیلات آخر هفته را هم حتما بیرون از شهر می رویم و تفریح می کنیم». آقای صفری هم خیلی خلاصه در یک جمله می گوید زندگی ما با بقیه فرقی ندارد اما وقتی بعدش اضافه میکند در خانه ظرف می شوید، جارو می زند، آشپزی می کند و آشپز خوبی هم هست، به نظرم می رسد که خیلی هم زندگی شان شبیه بقیه نیست، چون خیلی از مردها هنوز معتقدند کار خانه، وظیفه خانمهاست!
#پلیس_زن
ادامه دارد
- ۲.۵k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط