پایگاه عشق
پایگاه عشق:)
[ پارت ²⁰ ]
جیمین:شب بدجوری بفاکت میدم بیبی!…
ات: اوووه ددی شدیی!؛
جیمین: •خنده•
ات: بریم صبونه؟؟
جیمین: اوکیی..
بعد از خوردن صبحانه ، ظرف ها رو با هم جمع کردین و شستین؛
ات: جیمینااا میشه بریم بیرونن؟ دلم میخواد خرید کنممم
جیمین: باشه گرلمم لباس بپوش بریم
ات: باشهه من میرمم آماده شم
اتویو:
به سمت اتاق مشترکتون رفتی و یه کراپ ساده مشکی برداشتی و برای پایین تنه فکر شلوار بگت رو کردی ..
لباساتو پوشیدی و یه آرایش ملایم کردی ..
کیفت رو با وسایل مورد نیازت پر کردی و کلاه و ماسک گذاشتی ( دلیل 💀 )
ات: جیمینننا من آمادهامم بریمم؟
جیمین: آره بریمم
جیمین سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت ماشین رفتین..
~ در رو برات باز کرد ~
جیمین: بفرمایید میسیز
ات: ممنون مستر • خنده •
به سمت پاساژ حرکت کردین و کلی چیز میز هم برای خونه و هم برای خودتون خریدین ؛
ات: جیمینا الان ساعت دوازدهه بریم یه جایی ناهار بخوریم ؟
جیمین: آره بیبی فکر خوبیههه
به یکی از رستوران های نزدیک اونجا رفتین و غذاهایی که سفارش داده بودین .. دوکبوکی با رامیون , آبجو , جلبک و کیمچی
ات: اووه آقا جیمین اینهمه ولخرجی امروز چه خبرهه؟
جیمین: من همیشه ولخرج بودماا
ات: آره آره تو راست میگییییاا
جیمین: بخور بخوررر سرد شدد
ات: چشمم • خنده •
جیمین: • لبخند •
بعد از ناهار گفتین به یه جای خوشگل برین و پارک رو انتخاب کردین .. دیگه ساعت چهار شده بود که توی فضای خوشگل و زیبای پارک داشتین لذت میبردین ؛...
ات: برگردیم خونه؟
جیمین : آره دیگه برگردیم بنظرم ...
دوباره سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتین ..
برق ها رو روشن کردین و وسایل ها رو گذاشتین ... لباساتو عوض کردین و روی کاناپه لم دادین ؛
ات: افف امروز خسته شدم بی دلیل
جیمین : میخوای بخوابی فرشته؟
ات: با هم بخواابیمممممم لطفااا
جیمین: ° بغلش کرد و به سمت تخت بردتت °
جیمین: بخوابیم😭😭
خیلی وقت بود نذاشتهه بودمممم دلم تنگ شده بوددد😭😭😭😭
نظرتونن؟🎀
[ پارت ²⁰ ]
جیمین:شب بدجوری بفاکت میدم بیبی!…
ات: اوووه ددی شدیی!؛
جیمین: •خنده•
ات: بریم صبونه؟؟
جیمین: اوکیی..
بعد از خوردن صبحانه ، ظرف ها رو با هم جمع کردین و شستین؛
ات: جیمینااا میشه بریم بیرونن؟ دلم میخواد خرید کنممم
جیمین: باشه گرلمم لباس بپوش بریم
ات: باشهه من میرمم آماده شم
اتویو:
به سمت اتاق مشترکتون رفتی و یه کراپ ساده مشکی برداشتی و برای پایین تنه فکر شلوار بگت رو کردی ..
لباساتو پوشیدی و یه آرایش ملایم کردی ..
کیفت رو با وسایل مورد نیازت پر کردی و کلاه و ماسک گذاشتی ( دلیل 💀 )
ات: جیمینننا من آمادهامم بریمم؟
جیمین: آره بریمم
جیمین سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت ماشین رفتین..
~ در رو برات باز کرد ~
جیمین: بفرمایید میسیز
ات: ممنون مستر • خنده •
به سمت پاساژ حرکت کردین و کلی چیز میز هم برای خونه و هم برای خودتون خریدین ؛
ات: جیمینا الان ساعت دوازدهه بریم یه جایی ناهار بخوریم ؟
جیمین: آره بیبی فکر خوبیههه
به یکی از رستوران های نزدیک اونجا رفتین و غذاهایی که سفارش داده بودین .. دوکبوکی با رامیون , آبجو , جلبک و کیمچی
ات: اووه آقا جیمین اینهمه ولخرجی امروز چه خبرهه؟
جیمین: من همیشه ولخرج بودماا
ات: آره آره تو راست میگییییاا
جیمین: بخور بخوررر سرد شدد
ات: چشمم • خنده •
جیمین: • لبخند •
بعد از ناهار گفتین به یه جای خوشگل برین و پارک رو انتخاب کردین .. دیگه ساعت چهار شده بود که توی فضای خوشگل و زیبای پارک داشتین لذت میبردین ؛...
ات: برگردیم خونه؟
جیمین : آره دیگه برگردیم بنظرم ...
دوباره سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتین ..
برق ها رو روشن کردین و وسایل ها رو گذاشتین ... لباساتو عوض کردین و روی کاناپه لم دادین ؛
ات: افف امروز خسته شدم بی دلیل
جیمین : میخوای بخوابی فرشته؟
ات: با هم بخواابیمممممم لطفااا
جیمین: ° بغلش کرد و به سمت تخت بردتت °
جیمین: بخوابیم😭😭
خیلی وقت بود نذاشتهه بودمممم دلم تنگ شده بوددد😭😭😭😭
نظرتونن؟🎀
- ۶.۸k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط