بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم

بخواب آرام ای عشقم ،که من بیدار بیدارم
فراقت تا سحر هر دم، کند بیمار بیمارم
بخواب آرامِ جانِ من ،کنارت بودم و هستم
بخواب آرام من امشب ،چو هر شب سخت هوشیارم
تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم
بخواب آرام تا فردا، که من مشتاق دیدارم
میان سینه ام بغضی، دل من گریه می خواهد
ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم
دلم تنگ است می دانی ،که بی تو هیچ و تنهایم
نگر بر تلخی ام بی تو، به این روز و شب تارم
چه میشد گر سحر میشد، دلم بی تاب روی تو
نوازش کن مرا هر دم، که من بی عشق بیمارم
به چشمانت قسم عشقم ،که بی عشق تو میمیرم
دیدگاه ها (۴)

سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی                         ...

*نمیدانم چرا افتاده دردستم انارتو چگونه دانه هایم ریخت پای ...

هیــــــــچ چــــــــیز . . .لــــــــذت بخش تر از این نیست ...

تازه فهمیدم که بازی های کودکی حکمت داشت:زوووو:تمرین روزهای ن...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط