یونگیاین گوشی رو برام باز کن

یونگی:این گوشی رو برام باز کن
:رمزش ev.... هستش..نمیتونیم باز کنیم
یونگی:هرطور شده بازش کن..من نمیدونم..
:سعیم رو میکنم
یونگی:دو ساعت دیگه برمیگردم..بازش کن..

یجی
*یجی و همکارش توی قطار نشسته اند،یک روز کامل است هیچی نخورده اند،یک قهوه و یک کیک کوچک فنجانی سفارش میدهند،قهوه همان طور که باید است..داغ،تلخ و کف دار،کیک فنجانی هم دقیقا همان طور است که باید باشد،کوچک،شکر به اندازه،گرم و تازه،انها شروع به خوردن میکنند*
یجی:راستی..هیچ وقت نتونستیم باهم بیشتر حرف بزنیم..
-:بله درسته..
یجی:میخوای بهم چیزی بگی؟..
-:اگر سوالی هست بپرسید قربان..
یجی:بهم نگو قربان..راحت نیستم..یجی راحت ترم..
-:باشه حتما
یجی:راستی..تو روی لباست اسمت رو نداری..اسمت چیه؟
-:دال..
یجی:دال..جی دال..دال یعنی چی؟
-:یعنی ماه..اسم قدیمیه..
یجی:قشنگه بهت میاد..
-:ممنونم*لبخند*
یجی:چرا چیزی نمیخوری؟اشتها نداری؟
-:واقعیت حقوقم رو تموم کردم..پولی ندارم..
یجی:از قبل حساب کردم..بخور..
-:ممنونم..حتما بهتون پس میدم..
یجی:رسمی نباش...لازم نیست..بعدشم..جوری رفتار نکن که انگار از من کوچیک تری؟
-:مگه چند سالتونه؟
یجی:۲۱سالمه
-:*شوکه*باورم نمیشه بزرگ ترم..
یجی:یعنی من پیرم؟
-:نه نه...فقط شوکه شدم..
یجی:باشه..چند سالته؟
-:۲۵ سالمه..
یجی:پس چرا دیر شروع به کار کردی؟
-:بخاطر سربازی

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

#ناشناس

کلانتری+:خب..پس..دارید میگید پدرتون سعی داشتن شما رو بکشن..ب...

تفلدت موبارک خرس عسلی😭😭

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط