زندگی با بی تی اس پارت ۳❤
زندگی با بی تی اس پارت ۳❤
یک دفعه صدایی بلند منو به خودم اورد اره درسته اینجا اتاق نامجون بود و این صدا هم صدای خروپوف نامجون بود خنده امانم را بریده بود از شدت خنده اشکم در اومده بود از اتاق خارج شدم و در اتاق بغلی رو باز کردم ایندفعه اگه زنده بمونم به خودم شک میکنم چقدر کیوت خوابیده واییی قلبم با بالشت ها واسه خودش قلعه درست کرد جین چه قدر کیوت و جذاب بود قبل از اینکه از هوش برم از اتاق خارج شدم و وارد اتاق بغلی شدم وایی کوه یخی شوگا همان قدر جذاب و کیوت که قلبم رو اب کرد دیگه طاقت نیاوردم و سریعا از اتاق خارج شدم و رفتم تو اتاق بغلی منتظر صحنه ای کشنده بودم ولی کسی تو اتاق نبود از تعجب شاخ در اورده بودم از اتاق خارج شدم از پله ها داشتم پایین می اومدم نا گهان با چیزی یا کسی برخود کردم سرم رو بالا اوردم چشم تو چشم داشتم ذوب میشدم صورت گرد و کیوت جیهوپ جلو چشمانم بود جیهوپ کل راهرو رو گشت تا چیزی که به ان برخود کرد را پیدا کند ولی چیزی پیدا نکرد هاج و باج به اتاقش رفت از پله ها پایین امدم به اتاق کناری ام رفتم در ان را باز کردم با قیافه کیوت و معصوم جیمین روبه رو شدم ان قدر محو دیدنش شدم که زمان از دستم در رفت حدود 15 دقیقه بود که جلو در ایستاده بودم از اتاق خارج شدم نگاهی به ساعت کردم ساعت از 6 صبح گذشته بود با خودم گفتم اگه الان به اتاق اون دو نفر دیگه برم حتما متوجه میشن.
یک دفعه صدایی بلند منو به خودم اورد اره درسته اینجا اتاق نامجون بود و این صدا هم صدای خروپوف نامجون بود خنده امانم را بریده بود از شدت خنده اشکم در اومده بود از اتاق خارج شدم و در اتاق بغلی رو باز کردم ایندفعه اگه زنده بمونم به خودم شک میکنم چقدر کیوت خوابیده واییی قلبم با بالشت ها واسه خودش قلعه درست کرد جین چه قدر کیوت و جذاب بود قبل از اینکه از هوش برم از اتاق خارج شدم و وارد اتاق بغلی شدم وایی کوه یخی شوگا همان قدر جذاب و کیوت که قلبم رو اب کرد دیگه طاقت نیاوردم و سریعا از اتاق خارج شدم و رفتم تو اتاق بغلی منتظر صحنه ای کشنده بودم ولی کسی تو اتاق نبود از تعجب شاخ در اورده بودم از اتاق خارج شدم از پله ها داشتم پایین می اومدم نا گهان با چیزی یا کسی برخود کردم سرم رو بالا اوردم چشم تو چشم داشتم ذوب میشدم صورت گرد و کیوت جیهوپ جلو چشمانم بود جیهوپ کل راهرو رو گشت تا چیزی که به ان برخود کرد را پیدا کند ولی چیزی پیدا نکرد هاج و باج به اتاقش رفت از پله ها پایین امدم به اتاق کناری ام رفتم در ان را باز کردم با قیافه کیوت و معصوم جیمین روبه رو شدم ان قدر محو دیدنش شدم که زمان از دستم در رفت حدود 15 دقیقه بود که جلو در ایستاده بودم از اتاق خارج شدم نگاهی به ساعت کردم ساعت از 6 صبح گذشته بود با خودم گفتم اگه الان به اتاق اون دو نفر دیگه برم حتما متوجه میشن.
۲۸.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.