part 1
part 1
ویو ا.ت
امروز قرار بود برم پیش دوستم انا
رش زمان ساعت ۶
انا:-سلاممم چطوری دلم برات تنگ شده بودند
ا.ت:سلام عشقم فقط من زیاد نمیمونم هاا
انا :واقعا که ولی باش
ا.ت (درحال خندیدیدن )ا.ت یکم خله😅
ساعت و نگاه کردم دیدم ساعت ۹ شبه وای من قرار بود زود برم خونه به انا سریع گفتم باید برم شب بود اومدم بیرون یک دسم توسط یکی کشیده وقتی چشام به تاریکی عادت کرد دیدم بابای اناس
که یهو یه چیز نرمی رو لبم حس کردم
دیگه هیچی نفهمیدم از ترسم و بیهوش شدم
صبح چشامو باز کردم دیدم یه جای دیگم دیدم بابای انا یعنی جونگ کوک کنارم خوابیده چشام گرد شده بود
یه جیغی زدم که آقای کوک از جاش
پرید اومدم سمتم و گف....ت
تو دیگه ماله منی خانم بعد ........
یا خماری
ببخشید ک، شد شا میدونید یه عدد گشاد هستم
ویو ا.ت
امروز قرار بود برم پیش دوستم انا
رش زمان ساعت ۶
انا:-سلاممم چطوری دلم برات تنگ شده بودند
ا.ت:سلام عشقم فقط من زیاد نمیمونم هاا
انا :واقعا که ولی باش
ا.ت (درحال خندیدیدن )ا.ت یکم خله😅
ساعت و نگاه کردم دیدم ساعت ۹ شبه وای من قرار بود زود برم خونه به انا سریع گفتم باید برم شب بود اومدم بیرون یک دسم توسط یکی کشیده وقتی چشام به تاریکی عادت کرد دیدم بابای اناس
که یهو یه چیز نرمی رو لبم حس کردم
دیگه هیچی نفهمیدم از ترسم و بیهوش شدم
صبح چشامو باز کردم دیدم یه جای دیگم دیدم بابای انا یعنی جونگ کوک کنارم خوابیده چشام گرد شده بود
یه جیغی زدم که آقای کوک از جاش
پرید اومدم سمتم و گف....ت
تو دیگه ماله منی خانم بعد ........
یا خماری
ببخشید ک، شد شا میدونید یه عدد گشاد هستم
۳.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.