★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۳۴...
کی : اینجا چیکار میکنیم؟!
کی از تمین پرسید اونا وسط یا فروشگاه بزرگ بودن که تمین بردتشون.
تمین: لباس رسمی برای من انتخاب کنید.
جواب تمین بیشتر گیجشون کرد.
تمین: بابا براس سالگرد شرکت
تمین درحالی که چشماشو میچرخوند گفت.
همونطور دنبال یه لباس خوب بود که جونگهیون متوقفش کرد.
جونگهیون: تمینا اونا یونگی و جیمین نیستن؟
میتونستن ببین که اونا دست همو گرفتن و بلند بلند میخندن.
تمین: اوکی، بزار باشه به زودی مین یونگی مال من میشه!
تمین پوزخند احمقانه و مسخره ای زد و نگاه ای به اون کاپل انداخت.
یونگیا من گشنمه
جیمین با حالت کیوتی گفت.
یونگی دستی به گونه پسر کوچیکتر کشید و خندید.
_بریم یه چیزی بخوریم.
یونگی گفت و درحالی که هنوز دستای همو گرفته بودن به سمت رستوران رفتن.
_خب تو چی میخوری؟
جیمین نگاه گیجی به منو انداخت.
حتی نمیتونست بفهمه توش چی نوشته.
یه...هرچیزی که تو میخوری.
یونگی سرشو تکون داد و برای جیمین و خودش سفارش داد.
_یونگی تو زیاد میای اینجا؟
جینین درحالی که به فضای شیک و گرون رستوران نگاه میکرد پرسید.
_اره اینجا برای خانوادمه.
جواب یونگی جیمینو بیشتر شوکه کرد.
*یونگی خیلیییییییی پولداره.*
جیمین با خودش فکر کرد.
_به زودی برای تو میشه.
با حرف یونگی جیمین سرخ شد و روشو اون طرف کرد.
ادامه دارد....
کودکانم امشب پارت گذاشتم چون فردا بخاطر امتحان عربیی که دارم نمیتونم بیام زیاد تو گوشی
شبتون ستاره ایییییییییی🌠🌌
هستی دوستون دارهههههههههه❤❤❤❤❤❤👀
پارت ۳۴...
کی : اینجا چیکار میکنیم؟!
کی از تمین پرسید اونا وسط یا فروشگاه بزرگ بودن که تمین بردتشون.
تمین: لباس رسمی برای من انتخاب کنید.
جواب تمین بیشتر گیجشون کرد.
تمین: بابا براس سالگرد شرکت
تمین درحالی که چشماشو میچرخوند گفت.
همونطور دنبال یه لباس خوب بود که جونگهیون متوقفش کرد.
جونگهیون: تمینا اونا یونگی و جیمین نیستن؟
میتونستن ببین که اونا دست همو گرفتن و بلند بلند میخندن.
تمین: اوکی، بزار باشه به زودی مین یونگی مال من میشه!
تمین پوزخند احمقانه و مسخره ای زد و نگاه ای به اون کاپل انداخت.
یونگیا من گشنمه
جیمین با حالت کیوتی گفت.
یونگی دستی به گونه پسر کوچیکتر کشید و خندید.
_بریم یه چیزی بخوریم.
یونگی گفت و درحالی که هنوز دستای همو گرفته بودن به سمت رستوران رفتن.
_خب تو چی میخوری؟
جیمین نگاه گیجی به منو انداخت.
حتی نمیتونست بفهمه توش چی نوشته.
یه...هرچیزی که تو میخوری.
یونگی سرشو تکون داد و برای جیمین و خودش سفارش داد.
_یونگی تو زیاد میای اینجا؟
جینین درحالی که به فضای شیک و گرون رستوران نگاه میکرد پرسید.
_اره اینجا برای خانوادمه.
جواب یونگی جیمینو بیشتر شوکه کرد.
*یونگی خیلیییییییی پولداره.*
جیمین با خودش فکر کرد.
_به زودی برای تو میشه.
با حرف یونگی جیمین سرخ شد و روشو اون طرف کرد.
ادامه دارد....
کودکانم امشب پارت گذاشتم چون فردا بخاطر امتحان عربیی که دارم نمیتونم بیام زیاد تو گوشی
شبتون ستاره ایییییییییی🌠🌌
هستی دوستون دارهههههههههه❤❤❤❤❤❤👀
۴.۳k
۱۹ آبان ۱۴۰۳