(پارت ۱۱)
(پارت ۱۱)
: جیمیننننننننن
جیمین با تعجب به صدای پشتش برگشت . تو چشاش ذوقی دیده میشد
جیمین : مامانننننن
اون خانم که جیمین مادر صداش زده بود به سمت جیمین اومد
م/ج : جیمین پسرم حالت خوبه
جیمین : اره مامان خوبم
م/ج : چرا دستمو ول کردی
جیمین فقط اشک می ریخت
جیمین : مامانننن
مادر جیمین به سمت تهیونگ رفت و جلوی تهیونگ تعظیم کرد
م/ج : ازتون ممنونم که تا وقتی نبودم از پسرم مواظبت کردین
تهیونگ شکه شده بود چون اون اصلا هیچ کاری انجام نداده بود
تهیونگ : خانم چرا حواستون به بچتون نبود
م /ج : حواسم رفت به تلفنم برای همین مجبور شدم جیمین رو توی همین پارک ول کنم ( مادر بی مسئولیت)
تهیونگ : اها
جیمین : مامان منو از کجا پیدا کردی
م/ج : دیدم صدای گریه میاد واسه همین یه سمت صدا رفتم و فهمیدم تو اینجایی . خیله خب جیمین بیا بریم که پدرت منتظرته
جیمین : خداحافظ
تهیونگ : خداحافظ
و هر دو نفر رفتن و الان هان وو بود که تا الان شکه شده بود و تهیونگ
هان وو : چی شد ؟؟
تهیونگ که خنده ای کرد گفت
تهیونگ : گریه ی تو باعث شد اون خانومه پسرش که باتو دعوا کرده بود رو پیدا کنه
هان وو : اومممممم
تهیونگ : راستی باد ببرمت بیمارستان پارت زخمی شده
هان وو سرش رو به سمت پاش حرکت داد و تازه درد پاش رو حس کرد
هان وو : ایییی پاممممم درد میکنههههههههه
تهیونگ هان وو رو بغل کرد و به سمت بیمارستان حرکت کردن و دکتر پای هان وو رو پانسمان کرد و در اون لحظه صدای زنگ گوشی تلفن تهیونگ در اومد ( زنگ اهنگ : Mic Drop یا هر چیزی که دوس دارید )
تهیونگ : الو
کوک : تهیونگ میتونی هان وو رو بیاری
تهیونگ : واییییی اصلا یادم رفته بود
کوک : میبینمت
تهیونگ : باشه
تهیونگ تلفن رو قطع کرد و رو به سمت هان وو کرد و گفت
تهیونگ : هان وو بابات زنگ زد گفت باید بریم
هان وو : ولی من که هنوز شیر موز نخوردم
تهیونگ خنده ی کوتاهی کرد و گفت
تهیونگ : حالا اونم یه وقت دیگه . الان داییت منتظرته
هان وو : عمو قول میدی برامن شیرموز بخری
تهیونگ : قول میدم
تهیونگ هان وو رو بعل کرد و هردو به سمت خونه حر کت کردن
ادامه دارد .....
: جیمیننننننننن
جیمین با تعجب به صدای پشتش برگشت . تو چشاش ذوقی دیده میشد
جیمین : مامانننننن
اون خانم که جیمین مادر صداش زده بود به سمت جیمین اومد
م/ج : جیمین پسرم حالت خوبه
جیمین : اره مامان خوبم
م/ج : چرا دستمو ول کردی
جیمین فقط اشک می ریخت
جیمین : مامانننن
مادر جیمین به سمت تهیونگ رفت و جلوی تهیونگ تعظیم کرد
م/ج : ازتون ممنونم که تا وقتی نبودم از پسرم مواظبت کردین
تهیونگ شکه شده بود چون اون اصلا هیچ کاری انجام نداده بود
تهیونگ : خانم چرا حواستون به بچتون نبود
م /ج : حواسم رفت به تلفنم برای همین مجبور شدم جیمین رو توی همین پارک ول کنم ( مادر بی مسئولیت)
تهیونگ : اها
جیمین : مامان منو از کجا پیدا کردی
م/ج : دیدم صدای گریه میاد واسه همین یه سمت صدا رفتم و فهمیدم تو اینجایی . خیله خب جیمین بیا بریم که پدرت منتظرته
جیمین : خداحافظ
تهیونگ : خداحافظ
و هر دو نفر رفتن و الان هان وو بود که تا الان شکه شده بود و تهیونگ
هان وو : چی شد ؟؟
تهیونگ که خنده ای کرد گفت
تهیونگ : گریه ی تو باعث شد اون خانومه پسرش که باتو دعوا کرده بود رو پیدا کنه
هان وو : اومممممم
تهیونگ : راستی باد ببرمت بیمارستان پارت زخمی شده
هان وو سرش رو به سمت پاش حرکت داد و تازه درد پاش رو حس کرد
هان وو : ایییی پاممممم درد میکنههههههههه
تهیونگ هان وو رو بغل کرد و به سمت بیمارستان حرکت کردن و دکتر پای هان وو رو پانسمان کرد و در اون لحظه صدای زنگ گوشی تلفن تهیونگ در اومد ( زنگ اهنگ : Mic Drop یا هر چیزی که دوس دارید )
تهیونگ : الو
کوک : تهیونگ میتونی هان وو رو بیاری
تهیونگ : واییییی اصلا یادم رفته بود
کوک : میبینمت
تهیونگ : باشه
تهیونگ تلفن رو قطع کرد و رو به سمت هان وو کرد و گفت
تهیونگ : هان وو بابات زنگ زد گفت باید بریم
هان وو : ولی من که هنوز شیر موز نخوردم
تهیونگ خنده ی کوتاهی کرد و گفت
تهیونگ : حالا اونم یه وقت دیگه . الان داییت منتظرته
هان وو : عمو قول میدی برامن شیرموز بخری
تهیونگ : قول میدم
تهیونگ هان وو رو بعل کرد و هردو به سمت خونه حر کت کردن
ادامه دارد .....
۸.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.