دوست داشتنت چمدانیست

دوست داشتنت چمدانیست
در دستانِ بلاتکلیف ترین مسافر
که راهی اش می کنند
بی آنکه بداند کجا
بداند کِی
نه شماره ی پروازی
نه بلیطِ قطاری
او می ماند و چمدان
و تماشایِ هرروزه ی مسافرانی که
با لبخند ؛ با اشک
از هم جدا می شوند
به هم می رسند
و او
نه می داند باید گریه کند
نه می داند باید بخندد
دوست داشتنت چمدانیست
که نه می توانم بازش کنم
نه می توانم رهایش کنم
نه می توانم به مقصدی بروم
شاید باید فراموشی بگیرم
چمدان را جایی جای بگذارم
اولین بلیط را خریداری کنم
و دور شوم و هرکه از من پرسید
چمدان به همراه ندارید ؟
بگویم
به گمانم در ایستگاه جای گذاشتم
بگویند
می خواهید خبر بدهید پیدایش کنند ؟
بگویم
اگر برایِ من باشد
پیدایم می کند
دوست داشتنت چمدانیست
که با همه ی فراموشی هم باز
به گمانم به پایِ روزی آمدنش
خواهم نشست... #عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۲)

عید که آمدفکری برای آسمان تو خواهم کردیادم باشدروزهای آخر اس...

بشکفد بار دگر لاله رنگین مرادغنچه سرخ فرو بسته دل باز شودمن ...

یک نفر باید باشد کهبدون ترسِ ِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز ...

باید که تو باشی و تو باشی و تو باشیتا در دل تاریک شبم نور بپ...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

بخاطر چی می گم کمپ

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط