قسمت پنجم after change
قسمت پنجم🚫 after change🚫 🔞
#جانگکوک
دو طرف خونه دو درخت نخل بلند وجود و دختر پسرای مست زیادی توی حیاط با یه گیلاسی ایستاده بودنو در حالی که چرتو پرت میگفتند ،بلند بلند میخندیدن.از هبی پرسیدم چند نفر اینجان؟؟؟_حدودا سی چل نفر.هوبی از من جدا شد وبه سمت یک گروه که به نظر دوستاش بودن رفت و منم دیگه نه ویو دیدم نه هوبیو .اصلا وی تا از ماشین پیاده شد انگار دیگه غیب شده بود.وارد خونه شدمو از میون جمعیتی که میزدنو میرقصیدن و مست کرده بودن وداشتن اهم اهم همدیگرو میبوسیدن گذشتم و بالاخره هوبیو پیدا کردم . به سمتش رفتم و کنارش ایستادم که یکی از این ساغیا بهم یه گیلاسی ودکا دادو رفت .تا خاستم بگم نمیخورم مرسی اون دیگه رفته بود.گیلاسی رو روی میزگذاشتمو هوبی دستشو روی شونم انداختو منو به دوستاش معرفی کرد و به یکی از دوستاش یه چشمک زد واون اومد جلو و باهام دست داد_از دیدنت خوشوقتم من نامجونم و تو؟_ام من جونگ کوکم میتونی بهم بگی کوکی دانشجوی زبان انگلیسیم و تو؟_اوم من دانشجوی مکانیکم . چون وی اونجا بود یه کلمه شت مانندی گفت اگه نمیشناختمش حتما میدونستم داره حسودی میکنه .یه دختر با موهای صورتی رنگی از یه گوشه بلند گفت: اون یه بچه تمیزو پولداره!! به تمیز بودنم افتخار میکنم چون حده اقل مثل اون جنده های ک*ونی نیستم . چون هنوز دوستی نداشتم نخاستم برای خودم دشمن درست کنم.هوبی به شونم زد و گفت :اون جی هو هه . جیهو یه چشمک واضح به وی زد و بعداز اینکه جمع مارو با شیطنت ترک کرد ویم از خدا خاسته دنبالش رفتو من دیگه هیچکدومشونو ندیدم.از خونه اومدم بیرون رفتم روی یه سکو نشستم.گوشیمو درآوردمو به جین پی ام دادم *جین دلم برات تنگ شده کالج اصلا خوش نمیگزره*چندی نگذشته بود که جواب داد*جدا دل منم برات تنگ شده دوست دارم*نگاهمو به یه اکیپ دختر انداختم که همش منو نگاه میکردنو ریز ریز پیش خودشون میخندیدن_لعنت این دیگه چی بود!!_عذر میخوام واقعا ببخشید !با عصبانیت که داشتم به لباسم که به مشروب اون پسر آغشته شده بپد نگاه کردمو رفتم داخل خونه دنبال یه روشویی بودم که لباسمو پاک کنم. هر دریو که میزدم یا قفل بود یا کسی توش بود برام مهم نبود پشت اون در داشتن چیکار میکردن . در یه اتاقو که باز کردم دیدم جیهو رو ی تخت روی وی خابیده داشتن عمیق همدیگرو عمیق میبوسدن جیهو خودشو رو وی تکون میداد وقتی متوجه من شد .روی وی نشستو بهم نگاه کرد :میتونم بهت کمکی کنم .زبونم بند اومده بود از شوک ولی به حرف اومدم:یکی نوشیدنیشو ریخت رو لباسم دنبال یه دستشویی میگردم که اممم لباسمو پاک کنم.وی یه ذره خودشو بالاکشیدو در حالی که دکمه های لباسش باز بود بهم با نیشخند گفت: پس برو پیدا کن!پاهامو حرکت دادمو اومدم بیرون از اتاق
ادامه ...
#جانگکوک
دو طرف خونه دو درخت نخل بلند وجود و دختر پسرای مست زیادی توی حیاط با یه گیلاسی ایستاده بودنو در حالی که چرتو پرت میگفتند ،بلند بلند میخندیدن.از هبی پرسیدم چند نفر اینجان؟؟؟_حدودا سی چل نفر.هوبی از من جدا شد وبه سمت یک گروه که به نظر دوستاش بودن رفت و منم دیگه نه ویو دیدم نه هوبیو .اصلا وی تا از ماشین پیاده شد انگار دیگه غیب شده بود.وارد خونه شدمو از میون جمعیتی که میزدنو میرقصیدن و مست کرده بودن وداشتن اهم اهم همدیگرو میبوسیدن گذشتم و بالاخره هوبیو پیدا کردم . به سمتش رفتم و کنارش ایستادم که یکی از این ساغیا بهم یه گیلاسی ودکا دادو رفت .تا خاستم بگم نمیخورم مرسی اون دیگه رفته بود.گیلاسی رو روی میزگذاشتمو هوبی دستشو روی شونم انداختو منو به دوستاش معرفی کرد و به یکی از دوستاش یه چشمک زد واون اومد جلو و باهام دست داد_از دیدنت خوشوقتم من نامجونم و تو؟_ام من جونگ کوکم میتونی بهم بگی کوکی دانشجوی زبان انگلیسیم و تو؟_اوم من دانشجوی مکانیکم . چون وی اونجا بود یه کلمه شت مانندی گفت اگه نمیشناختمش حتما میدونستم داره حسودی میکنه .یه دختر با موهای صورتی رنگی از یه گوشه بلند گفت: اون یه بچه تمیزو پولداره!! به تمیز بودنم افتخار میکنم چون حده اقل مثل اون جنده های ک*ونی نیستم . چون هنوز دوستی نداشتم نخاستم برای خودم دشمن درست کنم.هوبی به شونم زد و گفت :اون جی هو هه . جیهو یه چشمک واضح به وی زد و بعداز اینکه جمع مارو با شیطنت ترک کرد ویم از خدا خاسته دنبالش رفتو من دیگه هیچکدومشونو ندیدم.از خونه اومدم بیرون رفتم روی یه سکو نشستم.گوشیمو درآوردمو به جین پی ام دادم *جین دلم برات تنگ شده کالج اصلا خوش نمیگزره*چندی نگذشته بود که جواب داد*جدا دل منم برات تنگ شده دوست دارم*نگاهمو به یه اکیپ دختر انداختم که همش منو نگاه میکردنو ریز ریز پیش خودشون میخندیدن_لعنت این دیگه چی بود!!_عذر میخوام واقعا ببخشید !با عصبانیت که داشتم به لباسم که به مشروب اون پسر آغشته شده بپد نگاه کردمو رفتم داخل خونه دنبال یه روشویی بودم که لباسمو پاک کنم. هر دریو که میزدم یا قفل بود یا کسی توش بود برام مهم نبود پشت اون در داشتن چیکار میکردن . در یه اتاقو که باز کردم دیدم جیهو رو ی تخت روی وی خابیده داشتن عمیق همدیگرو عمیق میبوسدن جیهو خودشو رو وی تکون میداد وقتی متوجه من شد .روی وی نشستو بهم نگاه کرد :میتونم بهت کمکی کنم .زبونم بند اومده بود از شوک ولی به حرف اومدم:یکی نوشیدنیشو ریخت رو لباسم دنبال یه دستشویی میگردم که اممم لباسمو پاک کنم.وی یه ذره خودشو بالاکشیدو در حالی که دکمه های لباسش باز بود بهم با نیشخند گفت: پس برو پیدا کن!پاهامو حرکت دادمو اومدم بیرون از اتاق
ادامه ...
- ۷.۷k
- ۰۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط