ارباب و برده part³
#فیک_ارباب_و_برده
که دیدم توی خونه صدای دعوای داداشم و بابام میاد فهمیدم به خاطر قمارش بود بی توجه رد شدم رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و روتین شبانمو انجام دادم با حرف زدناشون چیزی متوجه شدم اینکه بابام سر من قمار کرده و باخته سرمو گذاشتم زیر بالشتو همینجوری گریه کردم بهو دیدم یکی درو باز کرد
علامت پدر ات √
√......سکوت
_چرا چیزی نمیگی چطور تونستی دخترتو بفروشی ها
√ ببین واقعا بببحشید اما (حالت مست)
_ چی رو ببخشم هاااا (داد)
√سر من داد نزن دختره هرزه
تا گفت هرزه یهو اشکم ریخت
√ آماده شو میخان بیان ببرنت
ویو آن
همینجوری که داشتم گریه میکردم لباس پوشیدم ارایشه کم کردمو دیدم زنگ خونرو زدن با به ون مشکی روبه رو شدم رفتم داداشمو بغل کردم و رفتم تو ون مشکی که یهو دیدمهمون پسره که تو بار بود منو شرط بندی کرده بود
_گریه
+اسمت چیه ؟
_ ... سکوت
+باتوام(داد)
بعد از اینکه داد زد ترسیدم گفتم ات کیم آن
بعد حرفی نزنیم تا گفت
+رسیدیم
رفتم تو خونه خیلی بزرگی داشت البته خونه نبود عمارت بود
یه زنی رو دیدم که اون پسره (منظورش کوکه) بهش گفت + اجومااااا به این دختر قوانین اینجا رو بگو فهمیدم اسمش اجوماس
اجوما چشم ارباب
اجوما خب این جا چند تا قانون داره
1 این اقارو ارباب صدا میکنی
2بدون اجازه ارباب کاری نمیکنی
3 هرکاری گفت انجام میدی و اگرنه تنبیه میشی
4صب ساعت 8 پا میشی
5برای ارباب صبحانه درست میکنی رو کار میکنی
_چشم😒
که یهو دیدم ......
شرط 15 کامنت
10لایک
چطور بود ؟
که دیدم توی خونه صدای دعوای داداشم و بابام میاد فهمیدم به خاطر قمارش بود بی توجه رد شدم رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و روتین شبانمو انجام دادم با حرف زدناشون چیزی متوجه شدم اینکه بابام سر من قمار کرده و باخته سرمو گذاشتم زیر بالشتو همینجوری گریه کردم بهو دیدم یکی درو باز کرد
علامت پدر ات √
√......سکوت
_چرا چیزی نمیگی چطور تونستی دخترتو بفروشی ها
√ ببین واقعا بببحشید اما (حالت مست)
_ چی رو ببخشم هاااا (داد)
√سر من داد نزن دختره هرزه
تا گفت هرزه یهو اشکم ریخت
√ آماده شو میخان بیان ببرنت
ویو آن
همینجوری که داشتم گریه میکردم لباس پوشیدم ارایشه کم کردمو دیدم زنگ خونرو زدن با به ون مشکی روبه رو شدم رفتم داداشمو بغل کردم و رفتم تو ون مشکی که یهو دیدمهمون پسره که تو بار بود منو شرط بندی کرده بود
_گریه
+اسمت چیه ؟
_ ... سکوت
+باتوام(داد)
بعد از اینکه داد زد ترسیدم گفتم ات کیم آن
بعد حرفی نزنیم تا گفت
+رسیدیم
رفتم تو خونه خیلی بزرگی داشت البته خونه نبود عمارت بود
یه زنی رو دیدم که اون پسره (منظورش کوکه) بهش گفت + اجومااااا به این دختر قوانین اینجا رو بگو فهمیدم اسمش اجوماس
اجوما چشم ارباب
اجوما خب این جا چند تا قانون داره
1 این اقارو ارباب صدا میکنی
2بدون اجازه ارباب کاری نمیکنی
3 هرکاری گفت انجام میدی و اگرنه تنبیه میشی
4صب ساعت 8 پا میشی
5برای ارباب صبحانه درست میکنی رو کار میکنی
_چشم😒
که یهو دیدم ......
شرط 15 کامنت
10لایک
چطور بود ؟
۱۱.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.