فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۸۳
[ویو جونگ کوک]
غروب شده بود
برگشتم عمارت وارد خونه شدم ولی خبری از هارین نبود
اتاقش نبود
با داد آجوما صدا کردم
که با دو اومد
جونگ کوک: هارین کجاست
آجوما: اوه خانم از صبح داخل حیاط روی چمن خوابه
جونگ کوک: چرا بیدارش نکردی
آجوما: هر چقدر سعی کردیم بیدار بشه نشد....انگار خواب عمیقی داشت
جونگ کوک: اها....
به سمت حیاط رفتم هارین وسط حیات خواب بود
آخ دختر من دیوونه می کنی
الان که سرما بخوره
آروم صداش زدم
که چشماش باز کرد آروم نشست
خابالو گفت:
هارین: چیه..
یهو متوجه من شد با ذوق پرید بغلم
پاهاش دور کمرم حلقه کرد
دستاش دور گردنم حلقه شد
شروع کرد بوسیدن گونم
جونگ کوک: دخترم نفس بکش
هارین: دلم برات تنگ شده بود.... حوصلم هم سر رفته بود
جونگ کوک: آخ جوجه من....
همون طور که بغلم بود به سمت داخل
رفتم که دیدم هاجون هم اومده
پارت ۸۳
[ویو جونگ کوک]
غروب شده بود
برگشتم عمارت وارد خونه شدم ولی خبری از هارین نبود
اتاقش نبود
با داد آجوما صدا کردم
که با دو اومد
جونگ کوک: هارین کجاست
آجوما: اوه خانم از صبح داخل حیاط روی چمن خوابه
جونگ کوک: چرا بیدارش نکردی
آجوما: هر چقدر سعی کردیم بیدار بشه نشد....انگار خواب عمیقی داشت
جونگ کوک: اها....
به سمت حیاط رفتم هارین وسط حیات خواب بود
آخ دختر من دیوونه می کنی
الان که سرما بخوره
آروم صداش زدم
که چشماش باز کرد آروم نشست
خابالو گفت:
هارین: چیه..
یهو متوجه من شد با ذوق پرید بغلم
پاهاش دور کمرم حلقه کرد
دستاش دور گردنم حلقه شد
شروع کرد بوسیدن گونم
جونگ کوک: دخترم نفس بکش
هارین: دلم برات تنگ شده بود.... حوصلم هم سر رفته بود
جونگ کوک: آخ جوجه من....
همون طور که بغلم بود به سمت داخل
رفتم که دیدم هاجون هم اومده
- ۸.۹k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط