لطفا با هر دینی و فکر هستید بخونید /فقط یک دقیقه
لطفا با هر دینی و فکر هستید بخونید /فقط یک دقیقه
شب، موج، طوفان، وقتی به آب زدیم، آرام بود. آنقدر بالا و پایین رفتیم و به هم خوردیم که چند بار آرزوی مرگ کردیم. غواص بودیم و خط شکن. باید بدون سر و صدا به نقطه رهایی می رسیدیم. من و برادرم کنارهم بودیم. تیربارچی هر چند لحظه یکبار رگبار ایذایی می بست روی آب. دیدم صدای خِر خِر می آید. نگاه کردم تیر خورده بود تو گلوی برادرم. خون داشت فواره می زد. اگر عراقی می فهمیدند، تو یک لحظه منطقه را می کردند مثل جهنم. بغلش کردم. به سختی گفت: «داداش ... برای اینکه عملیات لو نرود، سرم را بکن زیر آب. امشب باید 110 گردان عمل کند.» اشکم جاری شد. قبول نکردم. اصرارکرد... تا اینکه قسمم داد به حضرت زهرا سلام الله علیها، نمی دانید چقدر سخت بود برادر خودت را با دست...
زیر آب آنقدر دست و پا زد که دیگر ..
به نقل از برادر رزمنده سعید تاجیک
روند...والفجر 8 ...
شهدا مارو ببخشین...
شهدا شرمندتونیم....
#سبک_شهدا
#شهدا
#شهادت
#شهید
#بسیج
#بسیجی
~~~~~~~~~~~~~~~
https://telegram.me/joinchat/BHCmAzvgLuu0EyEeAUxBPA
شب، موج، طوفان، وقتی به آب زدیم، آرام بود. آنقدر بالا و پایین رفتیم و به هم خوردیم که چند بار آرزوی مرگ کردیم. غواص بودیم و خط شکن. باید بدون سر و صدا به نقطه رهایی می رسیدیم. من و برادرم کنارهم بودیم. تیربارچی هر چند لحظه یکبار رگبار ایذایی می بست روی آب. دیدم صدای خِر خِر می آید. نگاه کردم تیر خورده بود تو گلوی برادرم. خون داشت فواره می زد. اگر عراقی می فهمیدند، تو یک لحظه منطقه را می کردند مثل جهنم. بغلش کردم. به سختی گفت: «داداش ... برای اینکه عملیات لو نرود، سرم را بکن زیر آب. امشب باید 110 گردان عمل کند.» اشکم جاری شد. قبول نکردم. اصرارکرد... تا اینکه قسمم داد به حضرت زهرا سلام الله علیها، نمی دانید چقدر سخت بود برادر خودت را با دست...
زیر آب آنقدر دست و پا زد که دیگر ..
به نقل از برادر رزمنده سعید تاجیک
روند...والفجر 8 ...
شهدا مارو ببخشین...
شهدا شرمندتونیم....
#سبک_شهدا
#شهدا
#شهادت
#شهید
#بسیج
#بسیجی
~~~~~~~~~~~~~~~
https://telegram.me/joinchat/BHCmAzvgLuu0EyEeAUxBPA
۱.۸k
۰۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.