شبی از پشت دیوار بلند عشق،
شبی از پشت دیوار بلند عشق،
من یاد خدا کردم...
به یاد آرزوهایم، خدا را از ته قلبم صدا کردم...
چه شیرین بود...
چه زیبا شد...
چه مهتابی...
زمانی که دلم را با خدایم آشنا کردم،
به او گفتم چه میخواهم،
به او گفتم که زیبایی،
ندایی آمد و دل را پر از نور ندا کردم.
خدا بود...
و دلم بود...
و دنیایی پر از ناله،
که من این زندگی را روی عشق او بنا کردم...
پ.ن: مرسی از حمایتتون دوستان عزیزم :) لبخند فراموش نشه...
من یاد خدا کردم...
به یاد آرزوهایم، خدا را از ته قلبم صدا کردم...
چه شیرین بود...
چه زیبا شد...
چه مهتابی...
زمانی که دلم را با خدایم آشنا کردم،
به او گفتم چه میخواهم،
به او گفتم که زیبایی،
ندایی آمد و دل را پر از نور ندا کردم.
خدا بود...
و دلم بود...
و دنیایی پر از ناله،
که من این زندگی را روی عشق او بنا کردم...
پ.ن: مرسی از حمایتتون دوستان عزیزم :) لبخند فراموش نشه...
۴.۳k
۳۱ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.