زمانیکه پدرم درب شربت سینه را

زمانیکه پدرم درب شربت سینه را
نمیتواند بازکند!!

وقاشق شربت با لرزه به دندانش
میخورد!!

دلم میخواهد قاشق را در گلوی
شیشه کرده و خفه بکنم تا زورش
را به پیری فرسوده نشان ندهد...!!

و بفهمد این پیر ناتوان
ضعیف ترین هم باشد
قویترین تکیه گاه من است
دیدگاه ها (۳)

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشتبا سرعت وا...

️دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید ع...

چرابه قمرالملوک وزیری خواننده مردمی لقب دادند؟ گویند روزی قم...

بانوی دوعالم اززبان دکتر مرحوم شریعتیخواستم از ” بوسوئه ” تق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط