پارت ۳
پارت ۳
آنچه گذشت:داشتم زمین رو طی میکشیدم که دیدم.....
ا.ت ویو: داشتم زمین رو طی میکشیدم که دیدم جونگ کوک پشت سرمه ترسیم و یه جیغ بلند کشیدم
کوکی: چیزی نیست منم کمپانی... ت..تورو ف.فرستا..د ب..بیایی کمک
ا.ت:ا..اره ت..ت..توچی؟ت..ت..تورم فرستادن بیای کمک
کوکی:اره
ا.ت:خیلی خب بریم
کوکی:بریم
ویو کوکی:وقتی دیدم ترسید چون اروم رفتم و ندیدم یه کوچولو باهم حرف زدیم و اون برگشتم و ادامه کارش رو انجام داد سر تا پاش رو انالیز کردم دیدم لباسش بازه ولی مشکیه جووون خب بگذریم
کوکی:خببب من الان باید چیکار کنم
هیچی اینجارو یکم میز هاش رو دستمال بکش
کوکی:اوک
ا.ت:تنکیو
۵ساعت بعد:
کوکی:هوففف بالاخره تموم شد
ا.ت:تو اره ولی من نه
کوکی:تموم نشد
ا.ت:نه اییییییی
کوکی:چیشدددد
ا.ت:هیچی کمرم درد،،،میکنه من توی مهمونی قبل توی جرعت و حقیقت باختم و بهم گفتن باید برای مهمونی بعدی اشپزی کنم ولی بلد نیستم نمیدونم چه گوهی بخورم
کوکی:منم کمکت میکنم
ا.ت:ولی تو خسته شدی
کوکی:برای اشپزی خسته نیستم آشپزی رو دوس دارم
ا.ت:واقعا
کوکی:هوم بری شروع کنیم
ا.ت:بریم
یکم گذشت و باهم دیگه حرف میزدن و میخندیدن و انگار باهم
رابطه خوبی دارن
ا.ت:میگم که تو به غیر از جنی با هیچ دختر دیگه ای دوست نیستی
کوکی:نه اون تنها رفیق دخترم
ا.ت: چه جالببب
کوکی:دلم میخواد با یکی دیگه هم دوست باشم ولی نمیدونم کی
ا.ت:اگههه بخوای من میتونم دوستت بشم
کوکی:واقعاا میشی
ا.ت:اره چرا نشم
کوکی:وای مرسی
ا.ت:خواهش
۲ساعت بعد:
ا.ت:اخیششش بالاخره تموم شد
کوکی:هوففف اره
ا.ت: دیگه بریم برای پارتی شب بریم کمپانی آماده بشیم
کوکی:اوکی بریم..........فقد ا.ت
ا.ت:بله
کوکی:هیچی ولش کن
ا.ت:عاااممم خببب بگو
کوکی:هوم باشه میگم که شب میاییی.....
اگه خوشتون اومد حمایت کنید مرسییییی
ماچچچچچچچ بهتون💙💎
آنچه گذشت:داشتم زمین رو طی میکشیدم که دیدم.....
ا.ت ویو: داشتم زمین رو طی میکشیدم که دیدم جونگ کوک پشت سرمه ترسیم و یه جیغ بلند کشیدم
کوکی: چیزی نیست منم کمپانی... ت..تورو ف.فرستا..د ب..بیایی کمک
ا.ت:ا..اره ت..ت..توچی؟ت..ت..تورم فرستادن بیای کمک
کوکی:اره
ا.ت:خیلی خب بریم
کوکی:بریم
ویو کوکی:وقتی دیدم ترسید چون اروم رفتم و ندیدم یه کوچولو باهم حرف زدیم و اون برگشتم و ادامه کارش رو انجام داد سر تا پاش رو انالیز کردم دیدم لباسش بازه ولی مشکیه جووون خب بگذریم
کوکی:خببب من الان باید چیکار کنم
هیچی اینجارو یکم میز هاش رو دستمال بکش
کوکی:اوک
ا.ت:تنکیو
۵ساعت بعد:
کوکی:هوففف بالاخره تموم شد
ا.ت:تو اره ولی من نه
کوکی:تموم نشد
ا.ت:نه اییییییی
کوکی:چیشدددد
ا.ت:هیچی کمرم درد،،،میکنه من توی مهمونی قبل توی جرعت و حقیقت باختم و بهم گفتن باید برای مهمونی بعدی اشپزی کنم ولی بلد نیستم نمیدونم چه گوهی بخورم
کوکی:منم کمکت میکنم
ا.ت:ولی تو خسته شدی
کوکی:برای اشپزی خسته نیستم آشپزی رو دوس دارم
ا.ت:واقعا
کوکی:هوم بری شروع کنیم
ا.ت:بریم
یکم گذشت و باهم دیگه حرف میزدن و میخندیدن و انگار باهم
رابطه خوبی دارن
ا.ت:میگم که تو به غیر از جنی با هیچ دختر دیگه ای دوست نیستی
کوکی:نه اون تنها رفیق دخترم
ا.ت: چه جالببب
کوکی:دلم میخواد با یکی دیگه هم دوست باشم ولی نمیدونم کی
ا.ت:اگههه بخوای من میتونم دوستت بشم
کوکی:واقعاا میشی
ا.ت:اره چرا نشم
کوکی:وای مرسی
ا.ت:خواهش
۲ساعت بعد:
ا.ت:اخیششش بالاخره تموم شد
کوکی:هوففف اره
ا.ت: دیگه بریم برای پارتی شب بریم کمپانی آماده بشیم
کوکی:اوکی بریم..........فقد ا.ت
ا.ت:بله
کوکی:هیچی ولش کن
ا.ت:عاااممم خببب بگو
کوکی:هوم باشه میگم که شب میاییی.....
اگه خوشتون اومد حمایت کنید مرسییییی
ماچچچچچچچ بهتون💙💎
۲.۹k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.