بی مقدمه پرسیدم

بی مقدمه پرسیدم ...
بین عاشق شدن ...
و معشوق بودن ...
کدام را ترجیح میدهی ؟
با کمی مکث جواب داد …
عاشق شدن!
گفتم اماعاشق که باشی ...
همیشه ترس از دست دادن داری...
نگرانی، نکند یک روز ...
یک نفر بیاید که بیشتر از تو ...
ادعای عاشقی اش شود ...
و ناغافل دستش را بگیرد ...
و با خودش ببرد …
نکند یک روز بگوید دوستت ندارد …
اما معشوق که باشی رهایی،
نه ترس از دست دادن داری ...
و نه غصه ی نرسیدن …
تازه دوست داشته هم می شوی!
گفت، عاشق بودن ...
با تمام ترس هایش ...
با خودش تعهد می آورد،
پایبندی به دوست داشتن یک نفر …
آدم عاشق انگیزه دارد...
و عشق اهرمی ست ...
که زندگیش را به جلو می برد …
اما معشوق...
بعضی وقت ها ممکن است ...
حتی تا آخر عمرنداند ...
که کسی دوستش دارد..
یا بفهمد و برایش مهم نباشد ...
و لذتی نبرد …
گفت من فکر می کنم ...
تجربه کردن این حال و هوا...
این پایبندی شیرین ...
و احساسی که زندگیت را ...
تغییر می دهد …
به تمام ترس و خطرهایش می ارزد …


دیدگاه ها (۱۱)

تازگی ها دلم که می گیرد ؛شال و کلاه می کنم ،دستِ تنهایی ام ر...

سرِ جنگ دارم هر سال با پاییز...با پاییزی که هوای ِ دلبرانه ا...

ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺑﻤــــــــــــــﺎن‧‧‧‧‧ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣــــــﻦ ﺁﺩﻡ ﺭﻓﺘــﻦ‧‧‧‧ ﻧ...

تو مرا یاد خواهی کرد!روزی که دیگر کسی به خوشحالی ات، شاد نمی...

black flower(p,286)

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط