part عشق پنهان

part26 عشق پنهان
《ویو ات》
با جونگ کوک شروع کردیم به جمع کردن وسایلمون ساعت ۱۰ شده بود کم کم داشتیم کارمون رو تموم میکردیم
ات: وای خسته شدم بریم بخوابیم جونگ کوک
جونگ کوک: ات قرار بود امشب
ات: وای نه جونگ کوک امشب نه واقعا الان خوابم میاد
جونگ کوک: تو قول دادی ات
ات: خب من اون موقع نمیدونستم که امشب این شکلی میشه
جونگ کوک: پس الان قول بده که رفتیم نیویورک اوکی
ات: باشه قول میدم
《ویو ات》
وای امشب به خیر گذشت اصلا تمایل به انجام دادن این کار رو ندارم ولی باید ثابت کنم که دوسش دارم تا یکم باهام کنار بیاد و بزاره برم پیش خانوادم.
تقریبا وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم بخوابیم. جونگ کوک منو بغل کرد و خوابمون برد
《ویو ات》
از خواب بیدار شدم دیدم جونگ کوک کنارم نیست بلند شدم رفتم دستشویی کارام رو کردم رفتم پایین اجوما داشت از پله ها میومد بالا
ات: اجوما جونگ کوک کجاست؟
اجوما: توی بالکن هستن خانم
ات: اجوما بهت گفتم بهم نگو خانم بگو ات راحت باش باهام
اجوما : باشه ات《خنده》
《ویو اجوما》
ات واقعا دختر خوش قلبیه خوشگل و مهربون هم هسته واقعا سلیقه ی آقا رو پسندیدم
《ویو ات》
رفتم پایین میز صبحونه رو اجوما آماده کرده بود رفتم تو بالکن جونگ کوک روی مبل تو بالکن نشسته بود منم کنارش نشستم
ات: کی بیدار شدی؟
جونگ کوک: ساعت ۵ بود فکر کنم
ات: چرا انقدر زود؟《تعجب》
جونگ کوک: یه خواب بد دیدم از خواب بیدار شدم دیگه خوابم نبرد
ات: چه خوابی دیدی؟
جونگ کوک: مثل یک کابوس بود خیلی یادم نمیاد چه کابوسی بود
ات: الان حالت خوبه؟
جونگ کوک: آره خوبم
ات: پاشو بریم صبحونه بخوریم
جونگ کوک: تو برو منم الان میام
ات: باشه ولی دیر نیای هاا
جونگ کوک: باشه کوچولوی من
《ویو ات》
بلند شدم و رفتم نشستم سر میز صبحونه . . .
پارت بعدی فردا❤
دیدگاه ها (۱۱)

@jk191997

😂😂حقهه مگه نه؟https://wisgoon.com/newmoonabdollahpoor

هر سوالی دارید بپرسید جواب میدم🥰

part25 عشق پنهان《ویوی ات》رفتم نشستم سر میز چند دقیقه بعد جون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط