پارت هشتم

پارت هشتم🖤🍷✨️✨️
(بعد از بیست دقیقه به محل قرار رسیدن یه جایه دور افتاده و خارج از محدوده شهر که اطرافشو درختای خشک شده گرفته بود و روبه رو شون یه خونه دو طبقه قدیمی کلنگی خاکستری بود)
دازای: بر اساس حرفای موری سان اون مرد باید داخل این خونه باشه.
(با هم وارد خونه میشن°
دور تا دور خونه مجسمه بود و با یه راه پله به طبقه بالا میرفت. طبقه بالا دورتادورشو پنجره بود که شیشه بعضی از پنجره ها خورد شده بود و رو زمین ریخته بود°)
چویا: چیکار کنیم؟ اینجا بنظر خالی از سکنس.
(دازای بلند اسم اون مردو صدا میکنه°)
دازای: یاماتو کوهاراشیی......یاماتو کوهاراشی....ما از اعضای مافیای بندریم از طرف اوگای موری اومدیمم.....
(همین لحظه صدایی از طبقه بالا اومد°)
چویا: این چی بود؟!
(یهو یه چیز شبیه به اسانسور از طبقه بالا به سمت پایین اومد°)
دازای: بیا باید سوار اون شیم
چویا: شاید یه تلس.
دازای: نگران نباش به من اعتماد کن.
(با هم سوار اون اسانسور میشن° پایین اسانسور یه دریچه باز میشه که یه طونل به سمت پاینن داره.
اسانسور وارد طونل میشه°
وارد یه جای بزرگ داخل زمین میشن°
چویا با تعجب میگه°)
چویا: اینجا دیگه کجاس.!
دازای: مثل یه مخفی گاه درون زمینه اون خونه فقط یه ظاهره.
(اسانسور به زمین میرسه°)
دیدگاه ها (۶)

دعوای دازای سیب مرده و مافیا بر سر چویا😂❤️🍷✨️دازای سیب مرده:...

ادیت کار خودم❤️✨️✨️چطوره؟✨️

یادش بخیر منم وقتی بچه بودم مامانم نسخه قدیمیشو میزاشتو برام...

پارت هفتم🖤🍷✨️✨️(در حالی که دستاشون با زنجیر به هم بسته شده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط