خداوندگارا
خداوندگارا !
اگر زندگانیست این مرگ ناقص
بمرگ تو ، من مخلص خاک گورم !
دو صد بار میکشتم این زندگی را
اگر میرسیدی به زور تو ، زورم !
کما اینکه این زور را داشتم من
ولی تف بر این قلب صاف و صبورم !
همه ش خنده میزد بصد ناز و نخوت
که من جز حقیقت ز هر چیز دورم !
بپاس همین خصلت احمقانه
کنون اینچنین زارو محکوم و عورم ؟
چه سود از حقیقت که من در وجودش
اسیر خدایان فسق و فجورم ؟
از آن دم که شد آشنا با وجودم
سرشکی نهان در نگاه سرورم
چو روزم ، تبه کن تو ، روز « حقیقت »
که پامال شد زیر پایش غرورم
اگر زندگانیست این مرگ ناقص
بمرگ تو ، من مخلص خاک گورم !
دو صد بار میکشتم این زندگی را
اگر میرسیدی به زور تو ، زورم !
کما اینکه این زور را داشتم من
ولی تف بر این قلب صاف و صبورم !
همه ش خنده میزد بصد ناز و نخوت
که من جز حقیقت ز هر چیز دورم !
بپاس همین خصلت احمقانه
کنون اینچنین زارو محکوم و عورم ؟
چه سود از حقیقت که من در وجودش
اسیر خدایان فسق و فجورم ؟
از آن دم که شد آشنا با وجودم
سرشکی نهان در نگاه سرورم
چو روزم ، تبه کن تو ، روز « حقیقت »
که پامال شد زیر پایش غرورم
- ۷۰۶
- ۱۳ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط