گاه از دیدن هرچیز دلم می گیرد

گاه از دیدن هرچیز دلم می گیرد
ازنگاه به خودم نیز دلم می گیرد
عنکبوتی که مرا در خفقان پیچیده
آخ از سینه ی لبریز دلم می گیرد
خاطراتی که فقط رنج برایم دارد
از شب دلهره آمیز دلم می گیرد
غیر تو هم نفسی نیست در این تاریکی
ماه پر حادثه برخیز دلم می گیرد
فرق و بینی که مرا از تو جدا می سازد
آه  از این همه تبعیض دلم می گیرد
درد وغم از در و دیوار به من میپیچد
خسته از گریه ی یکریز دلم می گیرد
دست بردار از آدم کشی ِ بی پروا ..
از تو و لشکر چنگیز دلم می گیرد
این همه عاشق دلسوخته را بی جرمی
بر سردار نیاویز دلم می گیرد
وحی منزل شده گویا که دلت می گوید
از من و فاجعه بگریز دلم می گیرد
که تو رفتی و نماندی نفس آخر را
این چه رسمیست بپرهیز دلم می گیرد
دیدگاه ها (۱)

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﺟﺎﻗﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﺪ...

#انرژی_مثبت از همه توانتبرای بهتر شدن استفاده کنحیف است که ا...

????????????????????????????????????دستمال کاغذی به اشک گفت:...

هیچ گاه نفهمیده امدوست داشتن چرااین همه غم انگیز است؟هیچ گاه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط