فیک تقدیر پارت 11
دکتر:باید قلبش پیوند بخوره.. و از شانستون ی قلب هست
لیا:و.... واقعا؟ (اشک شوق)
کوک:لیا گریه نکن(و لیا رو بغل کرد)
دکتر:(با لبخند)بله...مشکلی نیست اگر الان عمل شه؟چون هرچی سریع ترعمل بشه براش بهتره
لیا:مشکلی نیست،فقط زنده میمونه؟
کوک:عه معلومه زنده میمونه بخاطر ماهم ک شده زنده میمونه
دکتر:این یه عمل سادست!اتفاقی براش نمیفته این عمل حدودایک ساعت طول میکشه..(البته از نظر علمی بین 4 تا 10 ساعته)
کوک:دیدی1ساعت طول میکشه!پس جای نگرانی نیست!
جین:پس زودتر انجامش بدین
(1 ساعت بعد)
لیا:د..دکتر چ..چیشد؟
دکتر:عملش موفقیت آمیز بود و تقریبا نیم ساعت دیگه بهوش میاد
یونگی ویو
خوشحالم حالش خوبه عذاب وجدان گرفتم
نمیدونم چیکار کنم ولی خب انتخاب خودشه
(نیم ساعت بعد)
الان نیم ساعت گذشته ولی هنوز خبری نیست
(5مین بعد)
وااای این کیه بیمارستان و گذاشته رو سرش!وایسا..ا.اون
پایان یونگی ویو
ا/ت:(با داد)یونگییی!من پیشیمو میخاااامم
یونگی:اون ا/ته؟
(ت اتاق ا/ت)
پرستار:خانم آروم باشید برای قلبتون خوب نیست!
ا/ت:پرستار همینجوریشم قلبم خرابه..پس مهم نیست واسم
پرستار:اما شما درمان شدید!
ا/ت:و... واقعا؟
پرستار:بله!
ا/ت ویو
نمیدونستم اون لحظه چیکار کنم!وقتی فهمیدم قلبم عمل شده دلم میخواست جیغ بکشم و خوشحالی کنم اما موقعیت خوبی نبود.میتونستم حس کنم ک بچها اینجان!که یهو کسی ک انتظارشو نداشتم اومد
پایان ا/ت ویو
صدای در*
پرستار:بله!
یونگی:سلام..اممم ببخشید میتونم با ا/ت تنها باشم؟
پرستار:اون حتما!خانم مین مراقب خودتون باشید!
یونگی:(پوزخند)چقد فامیلم پشت اسمت بهت میاد
ا/ت:باشه تو فک کن مال توعم.
یونگی:عه اخه یکی بود جیغ و داد ک یونگیو میخام و اینا ببخشید خانم مین فک کردم یکی دیگه بوده!خانم مین استراحت کنید براتون خوبه!
ا/ت:دعا کن دستم بهت نرسه مین!
(دوروزبعد)
ا/ت ویو
دیروزمرخص شدم.
متوجه شدم جین یکم توجهش بهم بیشتر شده خیلی عجیب بود واسم.
خیلی واسه یونگی بخاطر اون ناراحت شدم،ولی دیگه عاشقش نیستم..مثل دوستمه!
جدا از اینا..این مهربونی جین نسبت بهم و مامان بودنش(😂)خیلی برام کیوته
حس میکنم واقعا دوسش دارم!
پایان ا/ت ویو
(شب)
یونگی:هیونگ باهاش حرف بزنیم؟
جین:باش(با داد)ا/ت!
ا/ت:هوم؟
جین:باید یه چیزی بهت بگیم
ا/ت:چی؟
یونگی:متاسفانه هم من و هم جین دل باختت شدیم.
ا/ت:چی؟
جین:میخواستیم بدونیم که...انتخاب تو کدومه.. من یا یونگی؟
یونگی:یدیقه وایسا..تا ی هفته بهت وقت میدیم فکراتو کنی..
ا/ت:ا..اوم
یه هفته بعد
ا/ت ویو
هفته پیش یونگی و جین بهم اعتراف کردن.. توی این مدت باهاشون حرفی نزدم...ولی خب...به رفتاراشون نسبت بهم خیلی دقت کردم.
امشب بهشون خبر میدم
پایان ا/ت ویو
میا ویو
انتخاب ا/ت خیلی تکون دهندس!
میتونه کل داستان زندگیشو تغییر بده، ولی نه ب ضرر خودشه...نه به ضرر جین و یونگی!
قضیه قراره هیجان انگیز تر این حرفاس!
مثل داستانای دیگه خوب و خوش تموم نمیشه، اونقدر بد هم تموم نمیشه!ولی قراره مرموز تموم بشه
پایان میا ویو
(شب)
ا/ت:جین و یونگی،میتونین بیاین تو اتاقم؟
جین:اومدم
یونگی:اوکی..
ا/ت:خب من تصمیمم رو گرفتم...
انتخابم...
برا پارت بعد 82 تا فالوور و 15 تا لایک و 5 تا کامنت:)
لیا:و.... واقعا؟ (اشک شوق)
کوک:لیا گریه نکن(و لیا رو بغل کرد)
دکتر:(با لبخند)بله...مشکلی نیست اگر الان عمل شه؟چون هرچی سریع ترعمل بشه براش بهتره
لیا:مشکلی نیست،فقط زنده میمونه؟
کوک:عه معلومه زنده میمونه بخاطر ماهم ک شده زنده میمونه
دکتر:این یه عمل سادست!اتفاقی براش نمیفته این عمل حدودایک ساعت طول میکشه..(البته از نظر علمی بین 4 تا 10 ساعته)
کوک:دیدی1ساعت طول میکشه!پس جای نگرانی نیست!
جین:پس زودتر انجامش بدین
(1 ساعت بعد)
لیا:د..دکتر چ..چیشد؟
دکتر:عملش موفقیت آمیز بود و تقریبا نیم ساعت دیگه بهوش میاد
یونگی ویو
خوشحالم حالش خوبه عذاب وجدان گرفتم
نمیدونم چیکار کنم ولی خب انتخاب خودشه
(نیم ساعت بعد)
الان نیم ساعت گذشته ولی هنوز خبری نیست
(5مین بعد)
وااای این کیه بیمارستان و گذاشته رو سرش!وایسا..ا.اون
پایان یونگی ویو
ا/ت:(با داد)یونگییی!من پیشیمو میخاااامم
یونگی:اون ا/ته؟
(ت اتاق ا/ت)
پرستار:خانم آروم باشید برای قلبتون خوب نیست!
ا/ت:پرستار همینجوریشم قلبم خرابه..پس مهم نیست واسم
پرستار:اما شما درمان شدید!
ا/ت:و... واقعا؟
پرستار:بله!
ا/ت ویو
نمیدونستم اون لحظه چیکار کنم!وقتی فهمیدم قلبم عمل شده دلم میخواست جیغ بکشم و خوشحالی کنم اما موقعیت خوبی نبود.میتونستم حس کنم ک بچها اینجان!که یهو کسی ک انتظارشو نداشتم اومد
پایان ا/ت ویو
صدای در*
پرستار:بله!
یونگی:سلام..اممم ببخشید میتونم با ا/ت تنها باشم؟
پرستار:اون حتما!خانم مین مراقب خودتون باشید!
یونگی:(پوزخند)چقد فامیلم پشت اسمت بهت میاد
ا/ت:باشه تو فک کن مال توعم.
یونگی:عه اخه یکی بود جیغ و داد ک یونگیو میخام و اینا ببخشید خانم مین فک کردم یکی دیگه بوده!خانم مین استراحت کنید براتون خوبه!
ا/ت:دعا کن دستم بهت نرسه مین!
(دوروزبعد)
ا/ت ویو
دیروزمرخص شدم.
متوجه شدم جین یکم توجهش بهم بیشتر شده خیلی عجیب بود واسم.
خیلی واسه یونگی بخاطر اون ناراحت شدم،ولی دیگه عاشقش نیستم..مثل دوستمه!
جدا از اینا..این مهربونی جین نسبت بهم و مامان بودنش(😂)خیلی برام کیوته
حس میکنم واقعا دوسش دارم!
پایان ا/ت ویو
(شب)
یونگی:هیونگ باهاش حرف بزنیم؟
جین:باش(با داد)ا/ت!
ا/ت:هوم؟
جین:باید یه چیزی بهت بگیم
ا/ت:چی؟
یونگی:متاسفانه هم من و هم جین دل باختت شدیم.
ا/ت:چی؟
جین:میخواستیم بدونیم که...انتخاب تو کدومه.. من یا یونگی؟
یونگی:یدیقه وایسا..تا ی هفته بهت وقت میدیم فکراتو کنی..
ا/ت:ا..اوم
یه هفته بعد
ا/ت ویو
هفته پیش یونگی و جین بهم اعتراف کردن.. توی این مدت باهاشون حرفی نزدم...ولی خب...به رفتاراشون نسبت بهم خیلی دقت کردم.
امشب بهشون خبر میدم
پایان ا/ت ویو
میا ویو
انتخاب ا/ت خیلی تکون دهندس!
میتونه کل داستان زندگیشو تغییر بده، ولی نه ب ضرر خودشه...نه به ضرر جین و یونگی!
قضیه قراره هیجان انگیز تر این حرفاس!
مثل داستانای دیگه خوب و خوش تموم نمیشه، اونقدر بد هم تموم نمیشه!ولی قراره مرموز تموم بشه
پایان میا ویو
(شب)
ا/ت:جین و یونگی،میتونین بیاین تو اتاقم؟
جین:اومدم
یونگی:اوکی..
ا/ت:خب من تصمیمم رو گرفتم...
انتخابم...
برا پارت بعد 82 تا فالوور و 15 تا لایک و 5 تا کامنت:)
۹.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.