خانم الف به بانک میرود نوبت میگیرد

خانم "الف" به بانک می‌رود. نوبت می‌گیرد.
شماره‌اش ۱۳۵ است.
همان‌جا دوستش را می‌بیند که سه ساعت زود تر از او آمده و دو شماره در دستش دارد. یکی ۲۴ و یکی ۲۵.
شماره ۲۵ را از او می‌گیرد و کارش را زود تر از ۱۱۰ نفر دیگر انجام می‌دهد و خوشحال بانک را ترک می‌کند.

آقای "ب" راننده تاکسی است.
هر روز دقایقی را فریاد می‌زند تا مسافرانش تکمیل شده و حرکت کند.
امروز باران شدیدی می‌آمد.
آقای "ب" کسی را سوار نمی‌کرد و می‌گفت که فقط دربست می‌رود.

خانم "پ" پنجره را باز می‌کند و زیرسفره‌ای را داخل کوچه می‌تکاند.

آقای "ت" در اتوبان می‌بیند که همه‌ی ماشین‌ها در ترافیک سنگینی هستند. وارد شانه‌ی خاکی می‌شود و از چند صد نفر جلو می‌زند و بعد به داخل صف ماشین‌ها می‌آید.

خانم "ث" فروشنده است.
کیفی می‌فروشد با قیمت ۲۰ هزار تومان.
توریستی از همه جا بی‌خبر می‌آید که کیف را بخرد. قیمت را می پرسد. در جواب می‌شنود: ۶۰ هزار تومان.

آقای "ج" کارمند است. در ساعتی که اوج کار است و مراجعین صف کشیده‌اند، در اتاقش را بسته، چایی می‌ریزد و می‌نشیند کنار همکارش برای گپ زدن.
.
این مثال ها را تا آخرین حرف الفبا هم می‌شود ادامه داد.
یک لحظه با خودتان رو راست باشید و بپذیرید که همه‌ی ما به اندازه "توان‌مان" متجاوزیم و دیکتاتور و ضایع کننده‌ی حق دیگران.
حالا شما بیا و این مردمی که تجاوز به حق دیگری را هر روز و هر روز تمرین می‌کنند بگذار به عنوان مسئول یک کشور. اختلاس، دزدی و سواستفاده، طبیعی ترین نتیجه‌ی ممکن خواهد بود.
دیدگاه ها (۹)

هیچ رابطه ای در دنیا تنها با یک دلخوری ساده در یک روز و زمان...

کسی که از نظر ذهنی پر مایه است، به دنبال زندگی آرام، با قناع...

تمام آن روزها منتظر بودم بیایی و حمایت کنی.بیایی و بپرسی چه ...

وارد مغازه می‌شوم و یک سری استکان‌نعلبکی و قوری زردرنگ اسباب...

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط