به چشم هات بگو

به چشم هات بگو
که پاییز
موسمِ موعودِ تمامِ کتاب های مقدسِ شعر است
بگو
بگو که بارانِ بی قرار
بی وعده
بی قرار می بارد

به دست هات بگو
که از میانِ آن همه رفته
یکی هست که بیاید
لاجرعه بنوشد تشنگیِ انگشت های تو را

با اولین باران
خواهم آمد
و در آغوشِ برهنه ی بازوان تو
کتابِ اورادِ بوسه را
در گوش لب هام خواهم خواند
به نام تو خواهم زد
حروفِ آغازِ واپسین شعرم را



#پوریا_اشتری

@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۳)

من چه می دانم که اوبا چه مقیاسی مرا سنجیده است !من همان هستم...

‌آرام بگیر امشب، ما هر دو پر از دردیمدر آتش و یخبندان، داغیم...

بيش‌ترين عشقِ جهان را به سوى تو مى‌آورماز معبرِ فريادها و حم...

به نام عشق که زیباترین سر آغاز استهنوز شیشه ی عطر غزل درش با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط