فکرنو

#فکر_نو
سر مزارش بودیم، صحبت از اردو ها و همکاریاش شد ، میگفتیم و میخندیدیم ،،،
سرش رو آورد بالا نگاهی ب ما کرد و با حسرت شروع کرد تعریف کردن
گفت: بهش میگفتیم بیا تو ساختمون پیش ما بخواب قبول نمیکرد، میگفت دوس دارم پیش نیروهام بمونم،،
تعریف کرد محمدحسین دنبال شرح وظیفه و چارت و تشکیلات نبود، با نیروهاش میخوابید ، پا میشد باهم غذا میخوردن، زیرشون رو جارو میزد ...
میگفتیم مریض میشی بعضی از نیروها بهداشت رو رعایت نمیکنن اما باز کار خودش رو میکرد ...
همین هم بود که خیلی تو دل نیرو هاش نفوذ کرده بود، و کمترین فراری تو تیم محمدحسین بود،،،
همیشه پیش قدم بود ، بعد نماز صبح نمیخوابید تا یک و دو نیمه شب بعد از آخرین نفر ...
این کار ها رو فرمانده انجام داد تا شد مهمون #ارباب ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#مدافع_حرم
دیدگاه ها (۱)

مادر هست دیگر دلتنگ پسرش شده است.#شهید #مدافع_حرم #سوریه #شه...

#فکر_نوشهید حسین عامری سیاهویییکم خرداد 1342 در روستای درگز ...

#فکر_نوشیرین‌ترین جریمه برای شهید همدانیدر دوران مبارزات انق...

#فکر_نومعنی چشم انتظاری را نفهمیدم ولیجان مادرهای مفقودالاثر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط