صدای هندز گوشش رو کم تر کرد تا بتونه صدای صحبت کردنشو بشن
صدای هندز گوشش رو کم تر کرد تا بتونه صدای صحبت کردنشو بشنوه
هیچ وقت اهمیتی به اون حرفا و کلمه و حتی بزرگترا نمیداد چیشد که صحبت های خسته کننده ی این دختر به بزرگترین سرگرمی و انتظارش تبدیل شده بود ؟!
ماژیک رو گذاشت زمین و سرجاش نشست دانش آموزا دستی براش زدن ولی تنها کسی که فقط نگاهش میکرد و نمیتونست چشماشو ازش بگیره هوسوک بود یک پسر مغرور که همه ی دخترا برای اینکه بتونن باهاش هم کلام شن کارای زیادی انجام میدن
سوار اتوبوس شدی و کنار یکی از پنجره ها نشستی که یک پسر با استایل لشی که داشت کنارت نشست و بدون اهمیت بت سرشو گذاشت رو شونت و خودشو انگاری به خواب زده بود
یکم خودت رو جمع و جور کردی و سعی کردی خودتو معذب نشون بدی ولی هیچ اهمیتی نمیداد
اروم زدی روی شونش ک چشمای خمارشو باز کرد و با جونگ هوسوک یکی از همکلاسی هات روبرو شدی
ا/ت : هوسوک شی ...
هوسوک : چیه ؟
ا/ت : میگم میتونی چیز کنی یکم بری ... هیچی راحت باش
نگاه شیشه کردی و منتظر ایستگاه خودت موندی ک دوباره سرشو گذاشت رو شونت
هوسوک : از چیزی ناراحتی ؟
از این حرفش جا خوردی خیلی کم میشه به کسی توجه کنه پس یکم صبر کردی و بعد از چند ثانیه جواب دادی
ا/ت : نه از چیزی ناراحت نیستم
هوسوک : پس عصبانیی
ا/ت : نه اینطور نیست فقط خستم
هوسوک : عا راست میگی من یکم بی ملاحظم
سرش رو از رو شونت برداشت و عادی نشست
هوسوک : راحت باش
ا/ت : منظورم این نبود ...
پرید وسط حرفت و گفت : منم منظورم از راحت باش این نبود
متعجب نگاهش کردی که آروم سرت رو گذاشت روی قفسه ی سینش و موهات رو نوازش کرد
هوسوک : میتونی تا وقتی که میرسیم یکم استراحت کنی ...
لایکککککک و کامنتتتتتتت فراموششششش نشهههههه😅💜💜🙄
¦ ❀°#Jhope ¦ ❀°#Oneshot ¦
✿••٠٠ SOHY_ARMY ٠٠••✿
هیچ وقت اهمیتی به اون حرفا و کلمه و حتی بزرگترا نمیداد چیشد که صحبت های خسته کننده ی این دختر به بزرگترین سرگرمی و انتظارش تبدیل شده بود ؟!
ماژیک رو گذاشت زمین و سرجاش نشست دانش آموزا دستی براش زدن ولی تنها کسی که فقط نگاهش میکرد و نمیتونست چشماشو ازش بگیره هوسوک بود یک پسر مغرور که همه ی دخترا برای اینکه بتونن باهاش هم کلام شن کارای زیادی انجام میدن
سوار اتوبوس شدی و کنار یکی از پنجره ها نشستی که یک پسر با استایل لشی که داشت کنارت نشست و بدون اهمیت بت سرشو گذاشت رو شونت و خودشو انگاری به خواب زده بود
یکم خودت رو جمع و جور کردی و سعی کردی خودتو معذب نشون بدی ولی هیچ اهمیتی نمیداد
اروم زدی روی شونش ک چشمای خمارشو باز کرد و با جونگ هوسوک یکی از همکلاسی هات روبرو شدی
ا/ت : هوسوک شی ...
هوسوک : چیه ؟
ا/ت : میگم میتونی چیز کنی یکم بری ... هیچی راحت باش
نگاه شیشه کردی و منتظر ایستگاه خودت موندی ک دوباره سرشو گذاشت رو شونت
هوسوک : از چیزی ناراحتی ؟
از این حرفش جا خوردی خیلی کم میشه به کسی توجه کنه پس یکم صبر کردی و بعد از چند ثانیه جواب دادی
ا/ت : نه از چیزی ناراحت نیستم
هوسوک : پس عصبانیی
ا/ت : نه اینطور نیست فقط خستم
هوسوک : عا راست میگی من یکم بی ملاحظم
سرش رو از رو شونت برداشت و عادی نشست
هوسوک : راحت باش
ا/ت : منظورم این نبود ...
پرید وسط حرفت و گفت : منم منظورم از راحت باش این نبود
متعجب نگاهش کردی که آروم سرت رو گذاشت روی قفسه ی سینش و موهات رو نوازش کرد
هوسوک : میتونی تا وقتی که میرسیم یکم استراحت کنی ...
لایکککککک و کامنتتتتتتت فراموششششش نشهههههه😅💜💜🙄
¦ ❀°#Jhope ¦ ❀°#Oneshot ¦
✿••٠٠ SOHY_ARMY ٠٠••✿
۲۷.۸k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.