در دلم بود که آدم شوم اما نشدم

در دلم بود که آدم شوم امّا نشدم‏

‏‏بی خبر از همه عالم شوم امّا نشدم‏

‏‏بر در پیر خرابات نهم روی نیاز‏  ‏تا باین طایفه محرم شوم امّا نشدم‏

‏‏هجرت از خویش کنم خانه بمحبوب دهم‏  ‏تا باسماء مُعلَّم شوم امّا نشدم‏

‏‏از کف دوست بنوشم همه شب بادۀ عشق‏  ‏رسته از کوثر و زمزم شوم امّا نشدم‏

‏‏فارغ از خویشتن و والۀ رُخسار حَبیب‏  ‏همچنان روحِ مُجسّم شوم امّا نشدم‏

‏‏سر و پا گوش شوم پای بسر هوش شوم‏  ‏کز دَمِ گرم تو مُلهَم شوم امّا نشدم‏

‏‏از صفا راه بیابم بسوی دار فنا‏  ‏در وفا، یار مُسلّم شوم امّا نشدم‏

‏‏خواستم برکنم از کعبۀ دل، هرچه بُت است‏  ‏تا بر دوست مُکرّم شوم امّا نشدم‏

‏‏آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث ‏

‏‏در دلم بود که آدم شوم امّا نشدم‏
دیدگاه ها (۱)

چشم بیمار‏‏‏من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم‏‏‏چشم بیمٰار تو ر...

گلایه می کنم از توبا اشک چشمانمدلم ابری وتیره از عشقتآغوشی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط