pt

pt 3

سرنوشت★


۱۰ سال میگذره کل زندگی من تغییر کرده
من پدر و مادرم و تو یه تصادف از دست دادم خانواده لنا چون کسی رو نداشتم لطف کردن و منو به سرپرستی گرفتن البته مادر لنا چون اگه دوباره بچه دار میشد خطر زیادی داشت(مریضی گرفته بود) منو به سرپرستی گرفتن که لنا خواهر داشته باشه... من الان معروف ترین دندون پزشک توی کره ام با درآمد بالا و ۲۵ سالمه

&بازز لباس منو برداشتییی؟؟؟؟
+من با لباسای تو چیکار دارم اخه؟
&اره بابا تو اصن کاری نداری...
مامان ل ی= دخترا بس کنید لنا لباست رو تخته
&عه وا ببخشید
+برو اول اتاقتو تمیز کن بعد حرف بزن
+مامانی من باید برم سرکار امروز کلی بیمار دارم.. فعلا
روی گونه مامانم بوسه ای گذاشتم
مامان ل ی=امیدوارم موفق باشی دختر قشنگم..
رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت مطب
راه افتادم..
منشی=سلام خانم دکتر امروز خیلی خوشگل شدین
+نظر لطفته
+راستی امروز چندتا بیمار دارم؟
منشی=تقریبا ۱۱ تا
+امروز خیلی شلوغه پس من برم سریع سر کار
بیمارام هعی رفتن و رفتن تا به بیمار اخر رسید
+اومم سلام مشکلتون چیه
_سلام من برای عصب کشی دندونام اومدم
+اسمتون
_جونگکوک یعنی همون جئون جونگکوک....


ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

pt 4سرنوشت★+چ..ی؟ جونگکوک؟_اوهوم مشکلیه؟+نه میتونید بشینید.....

pt 5سرنوشت★_این اسم برام آشناست _ولی کجا شنیدمش؟کارتو گذاشتم...

pt 2سرنوشت★+سلام من یونا هستم تو جونگکوکی درسته؟(نه اصغر تری...

pt 1سرنوشت★سلام من یونا ام ۱۵ سالمه تو خانواده معمولی ولی خو...

عشق مافیا پارت*¹*

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط