part (5) 🫂🖇🩺💊
part (5) 🫂🖇🩺💊
بورا:ننهههههههههه من خوشم نمیاد ازشون
ماریا:خیلیم دلت بخوادد
بورا:دلم نمیخواد که چی؟؟
...
که گوشیش زنگ خورد:
بله؟؟
...
به بلع اومدم
...
تا ی ربع دیگه اونجام
...
خدانگهدار
بورا:من باید برم
ماریا:ولی چیزی نخوردی که
بورا:ولش کن ی وقت دیگه
ماریا:اوکی..راستی من از فردا میام
بورا:اوکی بای
ماریا:بای
بورا داشت میرفت بیمارستان..
کوک:/
داشتم تو کوچه ها قدم میزدم که دیدم صدای جیغ خفه ای میاد .. رفتم سمت صدا ..
بورا:داشتم میرفتم بیمارستان که یکی از پشت منو کشید داخل ی کوچه..
بورا:اومممممم اومممممم*دست طرف رو دهنشه*
وودوک:خب خب خب بالاخره گیرت اوردم
بورا سعی کرد دست وودوک و از رو دهنش برداره:
چیکار میکنی مرتیکه عوضی؟؟*داد*
وودوک دوباره دستشو گذاشت رو دهن بورا:
اگه بازم داد بزنی من میدونمو تو
بورا با سرش تایید کرد و وودوک دستشو برداشت
بورا:چی میخوای؟؟
وودوک:خودتو
بورا:کور خوندی
وودوک:میبینیم..بعد این حرفش لباشو گذاشت روی لبای بورا
بورا هرچقدر سعی کرد وودوک و از خودش جدا کنه نتونست زور وودوک از بورا زیاد تر بود
چند لحظه بعد وودوک پرت شد زمین..
اون کی بود؟؟
صورتش ماسک داشت ولی خیلی برای بورا اشنا بود
کوک:خوبین؟؟
بورا:ب..بله ممنونم
کوک:قابلی نداشت..
بورا:من شمارو میشناسم؟؟فک کنم چند روز پیش
کوک: عاره خودمم
بورا:ببینم همون؟؟
کوک ماسکشو داد پایین
بورا:شما جو..جون.. اههههه امروز اسمتو گفتماااا
کوک:جونگکوک
بورا:اره اره اره همون
کوک:عاره خودمم شناختی؟؟اسم تو چیه؟؟
بورا:بورا...اهیششششش اینو نکشتی؟؟
کوک:فک نکنم مرده باشه فک کنم فقط بیهوشه
بورا:وایسا ببینم..نه زندس خدارو شکر
کوک:میشناسیش؟؟
بورا:عاره پسره پفیوز هر روز دنبالمه
کوک:هع معلومه دوست داره
بودا:چی میگی واسه خودت بابا اصن خوشم نمیاد ازش پسره...
بورا:اینو ولش کن دستت خوبه؟؟
کوک:عاره به لطف تو
بورا:*لبخند*خوبه پس .. با من کاری ندای؟؟
کوک:کجا میری؟؟
بورا:بیمارستان
کوک:بیا با هم بریم
بورا:اخه مگه شغلت..
کوک:چرا ماسک دارم کسی نمیفهمه
بورا:اوکی بریم
کوک ویو:/
وقتی دیدم پسره داره دختررو به زور میبوسه عصبی شدم و رفتم با ی ضربه کارشو ساختم حالا هم خوشحالم که با من داره میاد نمیدونم چرا(برادر من عاشق شدی عاشق)
راه افتادن:/
کوک:کارت سخت نیست؟؟
بورا:چرا خیلی سخته ولی فک کنم قراره سخت تر بشه
کوک:چرا؟؟
بورا:مگه دکتری که تو شرکت شما بود بیرون نیومد؟؟
کوک:عاها همون دختره اسمش...چی بود یادم رفت؟؟
بورا:ماریا
کوک:عاره خودشه خوب؟؟
بورا:فک کنمم قراره من به جاش بیام
کوک:واقعا؟؟*تو دلش*وایییییی چقد خوبببببب میتونم هروقت دلم میخواد برم ببینمش هورااا
بورا:خب دیگه رسیدیم من برم
کوک:مراقب خودت باش
بورا:تو هم همینطور خدافظ
...
بورا:ننهههههههههه من خوشم نمیاد ازشون
ماریا:خیلیم دلت بخوادد
بورا:دلم نمیخواد که چی؟؟
...
که گوشیش زنگ خورد:
بله؟؟
...
به بلع اومدم
...
تا ی ربع دیگه اونجام
...
خدانگهدار
بورا:من باید برم
ماریا:ولی چیزی نخوردی که
بورا:ولش کن ی وقت دیگه
ماریا:اوکی..راستی من از فردا میام
بورا:اوکی بای
ماریا:بای
بورا داشت میرفت بیمارستان..
کوک:/
داشتم تو کوچه ها قدم میزدم که دیدم صدای جیغ خفه ای میاد .. رفتم سمت صدا ..
بورا:داشتم میرفتم بیمارستان که یکی از پشت منو کشید داخل ی کوچه..
بورا:اومممممم اومممممم*دست طرف رو دهنشه*
وودوک:خب خب خب بالاخره گیرت اوردم
بورا سعی کرد دست وودوک و از رو دهنش برداره:
چیکار میکنی مرتیکه عوضی؟؟*داد*
وودوک دوباره دستشو گذاشت رو دهن بورا:
اگه بازم داد بزنی من میدونمو تو
بورا با سرش تایید کرد و وودوک دستشو برداشت
بورا:چی میخوای؟؟
وودوک:خودتو
بورا:کور خوندی
وودوک:میبینیم..بعد این حرفش لباشو گذاشت روی لبای بورا
بورا هرچقدر سعی کرد وودوک و از خودش جدا کنه نتونست زور وودوک از بورا زیاد تر بود
چند لحظه بعد وودوک پرت شد زمین..
اون کی بود؟؟
صورتش ماسک داشت ولی خیلی برای بورا اشنا بود
کوک:خوبین؟؟
بورا:ب..بله ممنونم
کوک:قابلی نداشت..
بورا:من شمارو میشناسم؟؟فک کنم چند روز پیش
کوک: عاره خودمم
بورا:ببینم همون؟؟
کوک ماسکشو داد پایین
بورا:شما جو..جون.. اههههه امروز اسمتو گفتماااا
کوک:جونگکوک
بورا:اره اره اره همون
کوک:عاره خودمم شناختی؟؟اسم تو چیه؟؟
بورا:بورا...اهیششششش اینو نکشتی؟؟
کوک:فک نکنم مرده باشه فک کنم فقط بیهوشه
بورا:وایسا ببینم..نه زندس خدارو شکر
کوک:میشناسیش؟؟
بورا:عاره پسره پفیوز هر روز دنبالمه
کوک:هع معلومه دوست داره
بودا:چی میگی واسه خودت بابا اصن خوشم نمیاد ازش پسره...
بورا:اینو ولش کن دستت خوبه؟؟
کوک:عاره به لطف تو
بورا:*لبخند*خوبه پس .. با من کاری ندای؟؟
کوک:کجا میری؟؟
بورا:بیمارستان
کوک:بیا با هم بریم
بورا:اخه مگه شغلت..
کوک:چرا ماسک دارم کسی نمیفهمه
بورا:اوکی بریم
کوک ویو:/
وقتی دیدم پسره داره دختررو به زور میبوسه عصبی شدم و رفتم با ی ضربه کارشو ساختم حالا هم خوشحالم که با من داره میاد نمیدونم چرا(برادر من عاشق شدی عاشق)
راه افتادن:/
کوک:کارت سخت نیست؟؟
بورا:چرا خیلی سخته ولی فک کنم قراره سخت تر بشه
کوک:چرا؟؟
بورا:مگه دکتری که تو شرکت شما بود بیرون نیومد؟؟
کوک:عاها همون دختره اسمش...چی بود یادم رفت؟؟
بورا:ماریا
کوک:عاره خودشه خوب؟؟
بورا:فک کنمم قراره من به جاش بیام
کوک:واقعا؟؟*تو دلش*وایییییی چقد خوبببببب میتونم هروقت دلم میخواد برم ببینمش هورااا
بورا:خب دیگه رسیدیم من برم
کوک:مراقب خودت باش
بورا:تو هم همینطور خدافظ
...
۵۳.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.