وقتی گریبان عدم

‌وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می‌درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می‌آفرید

وقتی زمین ناز تو را 
در آسمان‌ها می‌کشید 
وقتی عطش طعم تو را 
با  اشک‌هایم می‌چشید

من عاشق چشمت شدم 
نه عقل بود و نه دلی 
چیزی نمی‌دانم از این
دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن 
دنیا همان یک لحظه بود 
آن دم که چشمانت مرا 
از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم 
شیطان به نامم سجده کرد!
آدم زمینی‌تر شد و 
عالم به آدم، سجده کرد!

من بودم و چشمان تو 
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی‌دانم از این
دیوانگی و عاقلی

افشین یداللهی
دیدگاه ها (۱۲)

تو مرا یاد کنی یا نکنی باورت گر بشود یا نشود حرفی نیست...اما...

دلبَــــر جانَم...❤ تو مالکِ تَمام احساسِ مَن هَستی تَمامِ ع...

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩﺑﺮﺍﻱ ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﻭﻗﻔﻪ،ﺑﻴﺨ...

حالا دیدی !؟پاییز هم تمام شد...یلدا هم گذشت...زمستان هم تمام...

من عاشق چشمانت شدم نه عقلی بود و نه دلی چیری نمیدانم ازاین د...

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بودآن دَم که چشمانت ...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط