نسیم - دختر داییم - از اون آدمای نابِ روزگاره، از اونا که
نسیم - دختر داییم - از اون آدمای نابِ روزگاره، از اونا که به ظن من پیش خدا یه آبرو و اعتباری داره حتما.
یادمه قبلنا یه تسبیح داشت که دونه هاش شیشه ای بود و قرمز رنگ، درست مثل دونه های انار...
هربار که می رفتیم خونه شون میدیدمش که آویزون بود کنار آینه ی اتاق و دلبری میکرد حسابی، خیلی دوستش داشت نسیم اون تسبیحو، براش حسابی عزیز بود، انگار یادگاری بود و هدیه ی یه دوست.
یه بار که همه جمع بودیم خونه ی دایی، یکی از بچه های تخس فامیل چشمش گرفته بود تسبیحه رو و با گریه و سر و صدا میخواستش، خوب یادمه نسیم اون موقع خودش سر نماز بود و کسی به خودش اجازه نمیداد دست بزنه به تسبیح محبوبش، نمازش که تموم شد و اومد، با اینکه می دونست دیگه نمیتونه پسش بگیره، با لبخند تسبیح شیشه ای خوشگل و یادگاریشو داد دستِ اون بچه ی سرتق و فقط یه جمله گفت توو جواب اعتراض خیلیامون به کارش
" مهمونه و حبیب خدا، درست نبود چیزی بخواد و دست خواستن طرف چیزی دراز کنه و منِ بنده ی خدا که ادعای با خدا بودنم میشه، در توانم باشه ولی دستشو خالی برگردونم و دلشو بشکونم"
میگن آدمای با خدا آینه ی خدان، بازتاب خوبیای خالقشونن...
گاهی وقتا که یاد اون اتفاق و اون تسبیح انار رنگ میفتم، دلم گرم میشه که خدای بنده های خوب، حالا که مهمونشیم و نشستیم سر سفره ی مهربونیش، به حرمت بنده های با آبروشم که شده دست رد به سینه ی خواسته ها و حاجتا و دعاهامون نمیزنه...
هرچقدرم که بزرگ باشن و نشدنی!
#طاهره_اباذری_هریس
یادمه قبلنا یه تسبیح داشت که دونه هاش شیشه ای بود و قرمز رنگ، درست مثل دونه های انار...
هربار که می رفتیم خونه شون میدیدمش که آویزون بود کنار آینه ی اتاق و دلبری میکرد حسابی، خیلی دوستش داشت نسیم اون تسبیحو، براش حسابی عزیز بود، انگار یادگاری بود و هدیه ی یه دوست.
یه بار که همه جمع بودیم خونه ی دایی، یکی از بچه های تخس فامیل چشمش گرفته بود تسبیحه رو و با گریه و سر و صدا میخواستش، خوب یادمه نسیم اون موقع خودش سر نماز بود و کسی به خودش اجازه نمیداد دست بزنه به تسبیح محبوبش، نمازش که تموم شد و اومد، با اینکه می دونست دیگه نمیتونه پسش بگیره، با لبخند تسبیح شیشه ای خوشگل و یادگاریشو داد دستِ اون بچه ی سرتق و فقط یه جمله گفت توو جواب اعتراض خیلیامون به کارش
" مهمونه و حبیب خدا، درست نبود چیزی بخواد و دست خواستن طرف چیزی دراز کنه و منِ بنده ی خدا که ادعای با خدا بودنم میشه، در توانم باشه ولی دستشو خالی برگردونم و دلشو بشکونم"
میگن آدمای با خدا آینه ی خدان، بازتاب خوبیای خالقشونن...
گاهی وقتا که یاد اون اتفاق و اون تسبیح انار رنگ میفتم، دلم گرم میشه که خدای بنده های خوب، حالا که مهمونشیم و نشستیم سر سفره ی مهربونیش، به حرمت بنده های با آبروشم که شده دست رد به سینه ی خواسته ها و حاجتا و دعاهامون نمیزنه...
هرچقدرم که بزرگ باشن و نشدنی!
#طاهره_اباذری_هریس
۴.۱k
۲۱ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.