جادو خالی
جادو خالی
پارت ۴
سام: باشه به خاطر تو باهاش کنار میام
همه: ولی ما نه
سام: یه لحظه
سام همرو بیرون کردو یک دقیقه دیگه همشون پایه بودن که امیر هم بیاد
دکتر من هم اومد چوب رو در اورد
همه با ماشین بندخدا من رفتیم
تو ماشین من صدای ضبطو تا ته بردم بالا با سرعت ۱۰۰ و لایی کشی های من همرپو رسوندم خونه هاشون من تا رسیدم خونه زیپ سیو شرتمو تا از پله ها برم بالا در اوردمو پرت کردم رو صندلی گیمم بعد پرت شدم تو تخت یه لحظه چشممو بستم و خوابم برد
صبح با صحنه خواهرم که نیشش تا ته بازه بلند شدم رفتم صبحونه خوردم یه. کوچولو تکواندو. کار کردم و لباسمو پوشیتم که شلوار گشاد و هودی مشکی پوشیدم بعد راه افتادیم تو راه من چوب و رنگو گند بازی هارو گرفتمو با اهنگی که حامیم خونده رسیدیم خونه های نازی رها و سام بعدم یه جا با امیر قرار گذاشتمو تو ماشین شماره ی امیرو به همه دادم و همه هم سیوش کرده بودن هم ازامایشگاهی بعد کنف شدمو رسیدیم رسیدیم یه جا که میزش مشکی و دونه های رنگی داشت و امیر با سفارش هایی که بهش داد تو. گوشیش بودو منتظر ما بود
رها: وایسا ببینم تو غذاهای مورده علاقمونو به اون دادی
نفس: شاید من ازش متنفر باشم نمیخوام اون غذای منو بیاره
نازی: درسته اون بد باشه ولی عضو جدیده
من: درسته
همه: تو هیچی. نگو
همه با قیافه مثلا خوب رفتیم پیش بلند شدو صندلی منو برد عقب و من نشتمو ازش تشکر. کردم هیشکی حرف نمیزد فقط منو امیر حرف میزدیم
سام که قرمز شده بود کتشو هعی میکشید پایین یه لگد زدم بهش
من یواش در گوشش: اگه نشینی سر جات یه عقربی میزنم بهت
سام پشودو رفت دست شویی منم رفتم باهاش بهش گفتم
من: چته تو مگه••••••
ادامه دارد
پارت ۴
سام: باشه به خاطر تو باهاش کنار میام
همه: ولی ما نه
سام: یه لحظه
سام همرو بیرون کردو یک دقیقه دیگه همشون پایه بودن که امیر هم بیاد
دکتر من هم اومد چوب رو در اورد
همه با ماشین بندخدا من رفتیم
تو ماشین من صدای ضبطو تا ته بردم بالا با سرعت ۱۰۰ و لایی کشی های من همرپو رسوندم خونه هاشون من تا رسیدم خونه زیپ سیو شرتمو تا از پله ها برم بالا در اوردمو پرت کردم رو صندلی گیمم بعد پرت شدم تو تخت یه لحظه چشممو بستم و خوابم برد
صبح با صحنه خواهرم که نیشش تا ته بازه بلند شدم رفتم صبحونه خوردم یه. کوچولو تکواندو. کار کردم و لباسمو پوشیتم که شلوار گشاد و هودی مشکی پوشیدم بعد راه افتادیم تو راه من چوب و رنگو گند بازی هارو گرفتمو با اهنگی که حامیم خونده رسیدیم خونه های نازی رها و سام بعدم یه جا با امیر قرار گذاشتمو تو ماشین شماره ی امیرو به همه دادم و همه هم سیوش کرده بودن هم ازامایشگاهی بعد کنف شدمو رسیدیم رسیدیم یه جا که میزش مشکی و دونه های رنگی داشت و امیر با سفارش هایی که بهش داد تو. گوشیش بودو منتظر ما بود
رها: وایسا ببینم تو غذاهای مورده علاقمونو به اون دادی
نفس: شاید من ازش متنفر باشم نمیخوام اون غذای منو بیاره
نازی: درسته اون بد باشه ولی عضو جدیده
من: درسته
همه: تو هیچی. نگو
همه با قیافه مثلا خوب رفتیم پیش بلند شدو صندلی منو برد عقب و من نشتمو ازش تشکر. کردم هیشکی حرف نمیزد فقط منو امیر حرف میزدیم
سام که قرمز شده بود کتشو هعی میکشید پایین یه لگد زدم بهش
من یواش در گوشش: اگه نشینی سر جات یه عقربی میزنم بهت
سام پشودو رفت دست شویی منم رفتم باهاش بهش گفتم
من: چته تو مگه••••••
ادامه دارد
۵۶۹
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.