طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هفتم
#قسمت_پنجاه_و_دوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
همین کار را کردم. همه بنا به دستور، عقب گرد کردند و به سرعت برگشتیم. نیروها همه ناراحت بودند. در مسیر برگشت دشمن متوجه حرکت ما شده بود و توسط توپ ۲۳، خمپاره و موشک جاده را می زدند. البته مطمئن هستم که از ابتدا میدانستند ما در حال نزدیک شدن به مواضعشان هستیم، اما دست نگه داشته بودند تا نزدیک تر شویم. ولی وقتی متوجه بازگشت ما شدند دیگر فرصت را از دست ندادند و شروع به شلیک های کور می کرد.
به سرعت نیروها را در اطراف جاده پراکنده کردیم و همه زمینگیر شدند.
دوباره ستون را تشکیل دادیم و راه افتادیم تا رسیدیم به مرکز شهر الحاضر.
الحمدلله بدون تلفات برگشتیم ولی نیروها از این عقب نشینی و عملیات ناتمام خیلی ناراحت بودند. البته اگر می دانستند چه فاجعه ای در انتظارشان بود به جای غر زدن تشکر هم می کردند. حفظ جانشان برای ما در اولویت بود.
حالا ساعت ۵ صبح شده بود. بلافاصله پس از رسیدن به الحاضر با حامد و ابراهیم و ابو محسن و حیدر رفتیم خلصه. حامد ما را پیاده کرد و برگشت به مقر تیپ، اما کلید محل استراحت دست حامد بود. یادمان رفته بود کلید را از حامد بگیریم. به ناچار نماز صبح را در بالکن ساختمان خواندیم، تماس گرفتیم تا حامد کلید مقر را به دستمان برساند. کمی گذشت تا هلال کلید را آورد و رفتیم داخل برای استراحت.
تا ساعت ۱۰:۳۰ خوابیدیم. بیدار که شدم شروع کردم به ثبت گزارش عملیات ناتمام دیشب. کم کم بقیه هم بیدار شدند. صبحانه و ناهارمان ادغام شد.
ساعت ۱۳ عبدالله که مسئولیت اصلیش ادوات و پشتیبانی آتش بود، تماس گرفت و گفت:«مالک و حیدر برای شرکت در جلسه عملیات شناسایی که در مقر حیدریون برگزار میشود آماده بشن.»
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_هفتم
#قسمت_پنجاه_و_دوم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
همین کار را کردم. همه بنا به دستور، عقب گرد کردند و به سرعت برگشتیم. نیروها همه ناراحت بودند. در مسیر برگشت دشمن متوجه حرکت ما شده بود و توسط توپ ۲۳، خمپاره و موشک جاده را می زدند. البته مطمئن هستم که از ابتدا میدانستند ما در حال نزدیک شدن به مواضعشان هستیم، اما دست نگه داشته بودند تا نزدیک تر شویم. ولی وقتی متوجه بازگشت ما شدند دیگر فرصت را از دست ندادند و شروع به شلیک های کور می کرد.
به سرعت نیروها را در اطراف جاده پراکنده کردیم و همه زمینگیر شدند.
دوباره ستون را تشکیل دادیم و راه افتادیم تا رسیدیم به مرکز شهر الحاضر.
الحمدلله بدون تلفات برگشتیم ولی نیروها از این عقب نشینی و عملیات ناتمام خیلی ناراحت بودند. البته اگر می دانستند چه فاجعه ای در انتظارشان بود به جای غر زدن تشکر هم می کردند. حفظ جانشان برای ما در اولویت بود.
حالا ساعت ۵ صبح شده بود. بلافاصله پس از رسیدن به الحاضر با حامد و ابراهیم و ابو محسن و حیدر رفتیم خلصه. حامد ما را پیاده کرد و برگشت به مقر تیپ، اما کلید محل استراحت دست حامد بود. یادمان رفته بود کلید را از حامد بگیریم. به ناچار نماز صبح را در بالکن ساختمان خواندیم، تماس گرفتیم تا حامد کلید مقر را به دستمان برساند. کمی گذشت تا هلال کلید را آورد و رفتیم داخل برای استراحت.
تا ساعت ۱۰:۳۰ خوابیدیم. بیدار که شدم شروع کردم به ثبت گزارش عملیات ناتمام دیشب. کم کم بقیه هم بیدار شدند. صبحانه و ناهارمان ادغام شد.
ساعت ۱۳ عبدالله که مسئولیت اصلیش ادوات و پشتیبانی آتش بود، تماس گرفت و گفت:«مالک و حیدر برای شرکت در جلسه عملیات شناسایی که در مقر حیدریون برگزار میشود آماده بشن.»
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۹۸۹
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.